خیابان سی و ششم

5.5K 876 1.5K
                                    

*********************

لویی همراه مادرش رو کاناپه نشسته بود،دوتایی تلویزیون تماشا میکردن و گهگاهی چند کلمه حرف بین شون رد و بدل میشد.جوانا خیلی خسته به نظر میرسید و لویی بهش پیشنهاد داد بره بخوابه.درست تو لحظه ای که جوانا قانع شد و خواست بلند شه موبایل لویی تو جیبش ویبره رفت.از اونجایی که خودش منتظر تماس هری بود خیلی تابلو نکرد و خونسرد به تی وی خیره موند تا مادرش بره.

وقتی مادرش دور شد لویی فورا تماس رو جواب داد و یواش تو گوشی گفت:
"چند لحظه صبر کن!"
جوانا از آشپزخونه یه لیوان آب برداشت و رفت توی اتاقش و در و بست.لویی وقتی خیالش راحت شد،تلویزیون رو خاموش کرد و جلدی پرید تو اتاق خودش.
"سلام!"

"سلام...چیکار میکردی؟"

"بیرون بودم،منتظر بودم مامانم بره بخوابه...الان تو اتاقم"

"اوه باشه"

"تو کجایی؟"

"تازه رسیدم خونه!"

"اگه پیشت بودم میتونستم بازو هاتو ماساژ بدم تا خستگیت در بره و برات یه قهوه درست میکردم"

هری آهی کشید و خندید.
"شیرین زبون شدی"

"حالا کجاشو دیدی؟!"

"آره گمونم واقعا بهش احتیاج دارم"

"به شیرین زبونیم؟؟"

"به یه ماساژ درست حسابی...البته اونم باشه بد نیست"

لویی نفس عمیقی کشید و خودشو روی تخت انداخت.
"متاسفم که امروز اینجوری شد!"

"در مورد بن میگی؟ اشکالی نداره،بلاخره خودم بهش میگفتم"

"واقعا؟"

"بن و نیک تنها کسایی هستن که تقریبا همه چیز رو بهشون میگم"

"واکنشش چی بود؟"

هری که اصلا دلش نمیخواست اتفاقات امروز توی اداره رو دوباره مرور کنه،به شوخی جواب داد:
"گفت من یه هیولام"
و خندید.اما لویی جدی گرفت.
"هیولا؟...تو یه فرشته ای"

"من یه هیولام لویی،میدونی چرا؟"

"چرا؟"

"چون قراره یه شب وقتی تو خوابی بیام  و از خونه بدزدمت...بعد میبرمت یه جایی و زندونیت میکنم که دست هیچکس بهت نرسه"

لویی تو دلش خندید و لب شو گاز گرفت.
"پس باید از این به بعد با چشم باز بخوابم"

"بله پس چی!"

لویی دست تو موهاش فرو برد.
"هری؟"

"لویی؟"

"ما داریم چیکار میکنیم؟"

"منظورت چیه؟"

"یعنی منظورم اینه...قراره بعدش چی بشه؟"

اینبار هری نفسی عمیق کشید.لویی صداهای شبیه جا به جا شدن لباس یا ملافه شنید.
"قرار نیست ما کار عجیب غریبی بکنیم...ما میتونیم با هم صحبت کنیم،تو هر فرصتی که باشه.هنوز خیلی چیز ها هست که باید در مورد همدیگه بدونیم نه؟!"

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now