09

1.2K 233 135
                                    

چپتر نهم - تجارت گوشت

توی سه روز گذشته کلی اتفاق ریز و درشت برای زین مالیک افتاده بود...اتفاقاتی که از سرعت بالایی برخوردار بودن و مرد جوون هیچ جوره نتونست باهاشون هم قدم بشه.
زین به استخدام لیام پین دراومد...نه تنها جز بادیگاردها شد، بلکه بادیگارد شخصیش هم شد...
مرد کاملا حس میکرد یه کاسه ای زیر نیم کاسه اس...
مگه میشد بدون اینکه مهارت هاش سنجیده بشه بادیگارد شخصی پین بشه؟
فقط چون توی یه کلاب مشت میزده یا پین با یه اسلحه گیرش انداخته این معنی رو میده که از هر جهت برای محافظ شدن مناسبه؟
نه...این با عقل و منطق جور در نمیاومد...
اما چه میشه کرد! زین فقط با جریان هماهنگ شده بود...اون هم به یک دلیل چون پین راه ارتباطیش با سایمون کال بود...
سه روز قبل وقتی پین از اتاق با گفتن "استخدامی" بیرونش کرد، دو ساعت بعد خودش رو توی یه عمارت بی سروته پیدا کرد...عمارتی که از هر جهت بوی نو بودن و تازگی میداد...
نایل هوران کسی که خودش رو مسئول امنیت پین و همه کاره عمارت جدید معرفی کرده بود، اونو به همراه چند محافظ دیگه به خوابگاهی که در طبقه همکف عمارت بود راهنمایی کرد...
بهشون گفت از این به بعد اون خوابگاه متعلق به اونا، یعنی بادیگاردهای شخصی پینه...یه ساعت دیجیتال، یه تلفن هوشمند و یه هندرفری شلنگی به همشون داد و ازشون خواست لباس‌هاشون رو با کت و شلوار فرمی که براشون میارن عوض کنن...
بعد خیلی ناگهانی به سمت خودش برگشت و بهش گفت پین میخواد شیفت شب رو اون به عهده بگیره و هر زمانی که بخواد از عمارت خارج بشه هم باید همراهیش کنه...
زین جا خورد...چون خیلی سریع به این فکر کرد که انتخاب شدنش به عنوان بادیگارد شخصی پین یکم بو داره...اما چندان ذهنش رو درگیرش نکرد...چون باید کار مهم تری انجام میداد...به خاطر همین بعد از اینکه یکی از تخت های داخل اتاق رو تصاحب کرد، لباس هاش رو با کت و شلواری که براش اورده بودن عوض کرد و از خوابگاه بیرون اومد...
خیلی سریع سرکی به داخل عمارت کشید...
عمارت جدید چندان مرتب نبود...هنوز جای جایش کارتن های روی هم انباشته شده ای به چشم می خورد و همه یه جورایی اونجا سرگردون بودن...
دو روز برای زین زمان برد تا با سوال و جواب کردن از خدمتکارهای عمارت، متوجه هویت لیام پین بشه...اون مرد یکی از زیر دست های مورد اعتماد سایمون کال بود...کسی که نفوذ و قدرت زیادی بین ادمای زیرزمین داشت و همه اونو به اسم ماشین جنگی سایمون کال میشناختن...بخش اعظمی از تجارت سایمون توی دستای پین میچرخید و قسمت عمده درامد اون مرد رو پین تامین می کرد...
زین که دو روز پیش نگران این بود که از سایمون کال دور شده، حالا امیدوار بود با استفاده از پین به اون مرد برسه و در نهایت پیشونیش رو با شلیک گلوله ای بشکافه...
توی این مسیر مهم نبود لیام پین تا چه حد اسیب ببینه...زین توی ده سال گذشته به خوبی استفاده از ادما رو یاد گرفته بود و هیچ لحظه ای هم از انجامش دچار عذاب وجدان نشده بود...
قرار نبود لیام پین استثنا باشه...(فعلا نمیدونه داره شکر میخوره)

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now