93

966 175 399
                                    

کامنت +370
چپتر نود و سه - این ضعف توئه

[ فلش بک ]
انگشت های سردش رو دور لیوان مقوایی حلقه کرد و از گوشه چشم نگاهی به مرد کنارش انداخت. این حجم از خونسردی مرد رو نه درک میکرد و نه میتونست تحملش کنه. از درون در حال فروپاشی بود و باورش نمیشد بعد از گذشت ده سال همچنان همون پسر ترسوی شونزده ساله است که بود!

-چیزی نمیشه.

با بلند شدن صدای مرد کنارش، لیوان مقوایی بین انگشتاش شروع به جمع شدن کرد. جملات مرد جادویی نبودن، قرار نبود تغییری در حس بدش ایجاد بشه.

-نمیتونی تضمین کنی تی.

با صدایی که از ترس به زحمت شنیده میشد سکوت نیم ساعت اش رو شکست و قهوه سرد شده داخل لیوان رو سر کشید، چون به خاطر استرسی که داشت گلوش خشک شده بود.

-بهم اعتماد داری جی؟

مرد این بار با رنگی از انتظار توی صداش، پرسید و تکونی سر جاش خورد.
کی جی دندون هاش رو روی هم کشید و به سمت دوست و همکارش چرخید. از پهلو به دورچین شیشه ای راهرو چسبید و نگاه مضطربش رو به تایلر داد.

-بحث اعتماد نیست. صحبت روی متغیراییه که نمیتونیم کنترلشون کنیم...اگه بفهمن، اگه قبل از اینکه کاری بکنیم بفهمن...اونا یه بیل بهمون میدن تا قبر همدیگه رو بکنیم...تو اینو بهتر از هر کس دیگه میدونی.

تایلر با شنیدن نگرانی مرد جلوش پوزخند کوچیکی زد و حینی که سرش رو به ارومی تکون میداد قدم هاش رو به سمتش برداشت تا فاصله ی بینشون رو از بین ببره.
کی جی با دیدن نگاه خندون مرد، چرخی به چشماش داد. سعی کرد از سر جاش تکون نخوره و میل عجیبش برای عقب رفتن رو از بین ببره...و اینکارو هم کرد پس تایلر توی فاصله ناچیزی ازش متوقف شد. هر دو دستش بالا اومد و روی یقه کت فرم و مشکی رنگش نشست...کف دستاش روی پارچه کت کشیده شدن و کمی بعد انگشتای باریکش مشغول مرتب کردن کراوات همیشه نامرتبش شد.

-چیزی نمیشه...فقط کافیه بهم اعتماد کنی...زودتر از چیزی که فکرش رو بکنی از این کشور داغون شده رفتیم.

مرد با صدای آروم ولی محکمش امیدواری داد و بیشتر از معمول همیشه، انگشتاش رو روی کراواتش نگه داشت.
کی جی نفس عصبی کشید. نگاهش رو به پلکای پایین افتاده مرد مقابلش داد و مسیرش رو به ارومی پایین اورد. وقتی نگاهش روی لب های مرد ثابت شد شاهد شکل گرفتن پوزخند محوی از سمتش شد. برای بار دوم چشم چرخوند و با دست ازادش مچ تایلر رو گرفت.
از این وضع متنفر بود. از این حالت، از این لحظه...
و در نهایت از هر چیزی که مربوط به تایلر بود و اونو یاد برادر بزرگ ترش مینداخت.
تایلر جداً باید دست از بازی کردن نقش "برادر بزرگتر" بودن برمیداشت، قبل از اینکه رابطه اشون طوری پیچیده بشه که نتونن مرز و محدودیتی براش تعیین کنن.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now