49

1K 219 205
                                    

(آپ بعدی +80 ووت)

چپتر چهل و نهم - ده: وقتی که...


با یه اخم ظریف روی پیشونیش از پشت شیشه دودی لیموزین مشکی به بیرون زل زده بود و حدود سی ثانیه یک بار نگاهشو به پرونده روی زانوهاش می‌داد اما با به خاطر آوردن اتفاقات دیشب دوباره با همون اخم ثابت بین ابروهاش نگاهش سمت بیرون پر می‌کشید...
توی این لحظه حس می‌کرد درمونده‌ترین ادم دنیاس...تمام اینده ای که پیش خودش تصور کرد و بیصبرانه منتظر اومدنش بود توی چند جمله نفرت امیز تبدیل به خاکستر شد...جملاتی که وادارش کرد دوباره پا به فرار بذاره و تا جاییکه میتونه از اون مرد که با حال خراب تو صورتش داد می‌زد دور بشه، مردی که انگار کار هر روزشه با کسی که مرده همکلام بشه و جوری با نفرت ازش بخواد از زندگیش گم شه که فرصت نگران شدن براشو هم ازش بگیره و کاری کنه مردی مثل خودش که خیلی ها عقیده داشتن زیادی متفاوت و خاصه گام هایی رو برداره که فقط فاصله بینشونو بیشتر میکنه.

چرا از زندگیم گم نمی‌شی؟
چرا فقط مرده نمیمونی؟

با مرور فریادهای بادیگارد سابقش دیگه نتونست بازی سی ثانیه ای که راه انداخته بود ادامه بده پس پرونده روی زانوهاشو کنارش روی صندلی انداخت و با انگشت شصت و اشارهاش کمی پایینتر از وسط ابروهاشو ماساژ داد و پلکاش با شدت روی هم فشار آوردن.
واقعا چه انتظاری از زین داشت!؟ انتظار داشت اون مرد با اغوش باز به استقبالش بره و به روش نیاره چه بلایی سر پدرش آورده!؟ پیش خودش چی فکر می‌کرد!؟ معلومه با تموم وجودش ازش متنفر بود...
مهم نیست قبلا چی بینشون بود، با حرفای دیشبش مطمئن شد بجز نفرت چیزی توی وجود زین نمونده...پس این بار و با وجود اینکه هنوزم قلبش فقط به خاطر اون مرد می‌زد ترکش کرد چون این خواسته خود زین بود...خودش خواست از زندگیش بره... خودش بهش گفت مایه عذابشه... ترک کردنش اخرین کاری بود که میتونست در حقش انجام بده... اگه محو شدن از زندگی اون پسر باعث ارامشش می‌شد با وجود حکم مرگو داشتن برای خودش بازهم انجامش می‌داد.

_ دیگه بسه...تو از دیشب تا الان چته؟

صدای عصبی و اشنایی که این روزا بیشتر مکالمه‌هاشون دقیقا با همین لحن و همین جوری شروع می‌شدن توی فضای نه ‌چندان کوچیک ماشین پیچید و وادارش کرد بعد یه نفس عمیق انگشتاشو از روی تیغه بینیش پایین بیاره و بعد از، از هم فاصله دادن پلکاش سرشُ با حرکت کندی بالا بیاد.

_ خونه ایان نبود!؟

هری که طی بیست دقیقه‌ای که ماشین به حرکت دراومده بود زیرچشمی شاهد خودخوری لیام بود با فکر به اینکه زین خونه ایان نبوده و به خاطر همینم لیام به این حالت دچار شده تن صداشو ارومتر کرد تا تنشی بینشون ایجاد نشه.

_ ایان دیگه کدوم خریه...!

اما برخلاف چیزی که انتظار داشت نگاه لیام به حالت عصبی توی ماشین چرخید و چندثانیه بعد روی نقطه نامعلومی از شیشه عقب نشست.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now