22

1.3K 235 107
                                    

چپتر بیست و دوم - عشق بین یه خلافکار و پلیس

سال ها بهترین عملکردُ توی خوندن زبان بدن توی دوره اموزشی هایو گرفته بود و با اطمینان میتونست بگه تنها دلیلی که لیام و مرد مقابلشو سر یه میز نگه داشته، چیزی بیشتر از رابطه مافوق و زیر دسته...به احتمال زیاد دست های پشت پرده دیگه ای هم توی بازی نقش داشتن وگرنه این دو مرد به ثانیه نکشیده روی هم اسلحه میکشیدن.

زین مالیک نگاهشُ به میز مربع ای که توی بالکن عمارت یه باغ بزرگ گذاشته شده بود، داد. لیام صندلی روبروی سایمونُ برای نشستن انتخاب کرده بود و این نشون میداد که بیشترین مقاومتو با رئیسش داره.

_همونطور که دستور داده بودید، اینجام.

لیام اعلام کرد حینی که دستاشو مشت کرده زیر بغلش با حالتی تهاجمی زده بود.

_البته که باید اینجا باشی چون من دستور دادم.

سایمون همونطور که به پلگرینو اشاره میکرد با طعنه برتریشو به لیام نشون داد.
پلگرینو جلو اومد و چمدونی که این روزها لیام از دیدینش بیزار بود رو وسط میز گذاشت و به اندازه ای که پشت سر سایمون قرار بگیره عقب رفت.
سایمون با کف دست هایی که رو به پایین بود به چمدون اشاره کرد.
لیام با حس اینکه قراره دستوری رو بشنوه پوزخند زد.

_بازش کن. به اندازه کافی انتظار کشیدم اونم به این خاطر که تصمیم گرفتی افرادتو به مرخصی بفرستی.

سایمون دستور داد و به زینِ بالای سر لیام نگاهی انداخت، بادیگاردی که جاسوس خودش بود و مرخصی نبودنش نشون میداد لیام توجه ویژه ای نسبت بهش داره.

_خبرا چه زود پخش میشن.

لیام با طعنه واکنش نشون داد و با انگشت اشاره به چمدون اشاره کرد. حالت اشاره اش درحالی که بقیه انگشتاش به داخل بسته شده بودن آزاردهنده ترین حالتی بود که یک فرد میتونست با مافوقش صحبت کنه.

_باید راجب این چمدون باهم حرف بزنیم.

تقریبا دستور داد و زین پوزخند محویی به برتری طلبیش زد.
اون مرد چطور میتونست با رئیسش اینطوری حرف بزنه؟
گویا القاب و عناوین بین اون دوتا معنیش رو از دست داده.

سایمون: حرفی برای گفتن نمونده. تو ماموریتتو به انجام رسوندی.

لیام: بحث انجام ماموریت نیست. صحبت روی اعتماده.

لیام به صندلی تکیه داد و پای چپشو روی پای راست انداخت.

_اعتماد؟ من بهت اعتماد کامل دارم.

سایمون خطاب بهش گفت و با انگشت اشاره زیر بینیشو کوتاه لمس کرد. در همین حین یکی از ابروهاشُ برای لحظه ای بالا برد و ناخوداگاه گوشه دهنش اندکی پرید.
هیچ کدوم از حالتاش از دید زین مخفی نموند و همه همه نشون از دورغ گفتنش دادن.
لیام روی میز خم شد، دستشو جلوی دهنش گذاشت و با شستش فشار اندکی به گونه خودش اورد...مرد خیلی راحت دروغ سایمون رو از حالاتش میخوند.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now