97

1.2K 178 596
                                    

کامنت +450
چپتر نود و هفت - یه قاتل

زیام_ضلع جنوبی هایو، منطقه ممنوعه

-دلم برات تنگ شده بود دردسر...

لیام این کلمات رو با صدای نجوامانندی توی گوش زین زمزمه کرد و بعد اجازه داد هرم گرم نفسش گوش مرد رو به قلقلک بندازه.
سینه‌اش رو کاملا به کمر زین چسبوند و سعی کرد جلوی افکارش رو بگیره تا به این سمت نره که مردش یه زخم پانسمان شده روی کمرش داره و همین چند دقیقه پیش چند بار جلوی چشماش تو دهنی خورده...
اون هم از کسی که هیچ ایده‌ای نداشت که توی هایو غربی چه غلطی میکنه؟

ناگفته نمونه مرد سیاه پوش (که کم کم تحمل لباس لاتکس تنش سخت میشد) از جوابی که آلن به شرط زین داد حس بدی گرفته بود چون درسته زین نمیدونست فرمانده سابقی که آلن ازش حرف زده کیه! اما خودش خوب میدونست از چه شخصی حرف میزده.

-سمت چپت...میتونی!

مرد بدون اینکه لباش رو از گوش زین فاصله بده پرسید و پنهونی نگاهی به مردای داخل اتاق انداخت.
دقیقا رو به روی زین، آلن و مرد دیگه‌ای (رومن) به میز فلزی تکیه داده بودن...دو طرفشون دو افسر دست به سینه ایستاده بودن و مرد بینوای دیگه‌ای هم با سر پایین در حال تی کشیدن کف اتاق بود.

با فاصله‌ای که از مردای داخل اتاق داشت میتونست چندتا ددشات داشته باشه اما با برتری تعداد از سمت اون ها ممکن بود با مقابله‌ای از جانبشون مواجه بشه و اگه این اتفاق میافتاد امکان داشت زین (که یه جورایی سپر خودش بود) تیر بخوره...پس قبل از اینکه اسلحه‌اش رو از پشت بدن زین بیرون بیاره و به سمت آلن و زیردستاش شلیک کنه لازم بود مرد سمت چپ زین رو همزمان با این کار از پا دربیاره...
و این استراتژی جز به کمک زین قابل اجرا نبود.

-میتونی بیب؟

پس وقتی جز لرزیدن بدن زین بین دستاش، جوابی از اون مرد نگرفت دوباره پرسید و برای مشکوک نکردن بقیه هم که شده دست دیگه‌اش رو روی سینه برهنه زین کشید.

زین برای یه بار دیگه‌ای به خودش پیچید...لیام حدس میزد زین متوجه خواسته اش شده و به دلایلی نمیخواد که باهاش موافقت بکنه.

-نـ نه...این کارو نکن...خواهش میـ... نمیتونم.

زین با صدایی که کاملا واضح بود و به گوش همه ادمای داخل اتاق میرسید به درخواستش جواب رد داد...با این حال کسی رو نسبت به خودشون حساس و مشکوک نکرد...چون حرفاش بیشتر شبیه التماس‌هایی بودن در مقابل عملی که مرد پشت سرش قرار بود باهاش انجام بده...

لیام نفس عصبی کشید و لحظه‌ای مکث کرد بعد لباش رو از گوش راست زین فاصله داد و سرش رو عقب کشید...دستش رو از شکم به پهلوش منتقل کرد...سرش رو جلو برد و چونه‌اش رو روی شونه چپ زین گذاشت.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now