15

1.1K 236 133
                                    


چپتر پانزدهم - همخوابه لیام؟

یه ربعی میشد که به سمت شرکت الکترونیکی در مرکز شهر به راه افتاده بودن.
زین از پچ پچ هایی که از گوشه و کنار عمارت میشد، فهمیده بود این شرکت یه پوشش برای کارهای غیرقانونی لیام پینه...یه شرکت درست شبیه شرکت پخش مواد غذایی سم موزلی...همین هم باعث شد لحظه ای با خودش فکر کنه لیام بهتر از موزلی نیست...که خب لحظه بعد به این فکر کرد که بهتره در این مورد قضاوت نکنه.

به هر حال یه ربعی میشد که بادیگارد جوون روی صندلی شاگرد لیموزین لیام نشسته و عمیقا توی فکره...خود لیام و هری روی صندلی عقب نشستن و با بسته بودن پنجره بینشون زین هیچ ایده ای از اینکه اون دوتا در مورد چی دارن حرف میزنن نداشت و حتی اهمیتی هم نمیداد چون بله مرد جوون توی افکار خودش غرقه...افکاری که موضوعات زیادی رو پوشش میدن.

اولین چیزی که زین بهش فکر کرده بود این بود که یک ماه از اومدنش به عمارت پین گذشته و هنوز نتونسته با سایمون ملاقاتی داشته باشه... بعد به این فکر کرده بود که اگه سایمون رو ببینه چیکار میکنه؟
تا یک ماه پیش جواب این سوال مثل روز برای زین روشن بود.
یه گلوله توی سر اون پیرمرد خالی میکنه...به همین سادگی.
اما حالا همه چی فرق کرده بود...زین اصلا نمیدونست فرصتی برای ملاقات با سایمون پیدا میکنه یا نه! جدای از اون جرد نفوذی دیگه هایو هم یه مشکل بزرگ براش بود...چون وظیفه خودش و اون مرد پیدا کردن مدارک معتبری برای زمین زدن سایمون بود نه کشتنش...توی چند روز اخیر جرد مدام از اینکه باید بیشتر از قبل به لیام نزدیک بشه تا به نحوی مدرکی بر علیه سایمون پیدا کنه حرف زده بود...زین هیچ علاقه ای به این کار و پیدا کردن مدرک نداشت...زین فقط میخواست نفس سایمون رو قطع کنه...اصلا براش مهم نبود اون پیرمرد به صورت قانونی محاکمه بشه یا نه...
دلیل دیگه اشفتگی زین به رئیسش برمیگشت...اگه یه درصد زین با خودش صادق میبود اعتراف میکرد که نمیخواد اتفاقی برای لیام پین بیوفته...زین هر راهی رو برای گرفتن انتقامش از سایمون انتخاب میکرد لیام اسیب میدید...اگه اون پیرمرد رو میکشت ممکن بود افرادش فکر کنن لیام هم در این توطئه دست داره چون به هر حال زین برای لیام کار میکنه...اگه هم به صورت قانونی سایمون رو گیر مینداخت لیام هم دستگیر میشد چون لیام هم جزی از افراد سایمونه...

زین واقعا سرگردون بود...مرد دو روز بود که از سردرد شدید رنج میکشید و حساب سیگارهایی که توی تایم افش کشیده بود از دستش در رفته... اما دلیل اصلی و مهم تر حال بد الانش، به یه دختر برمیگشت...
مایا هنری دوست دختر لیام پین.

[ فلش بک - روز قبل]
حوله اش رو روی موهای خیس از عرقش کشید و جرعه ای از اب بطری دستش سر کشید. در همون حال به سمت در خروجی سالن بدنسازی به راه افتاد. حین ورود به راهرو مچ دستش رو چرخوند و نگاهی به ساعت دستش انداخت. هنوز نیم ساعت تا شروع شدن شیفتش فرصت داشت. میتونست سیگاری بکشه، دوش سریعی بگیره و اگه حس کرد بعد از دو روز غذا نخوردن میلی به غذا داره سری به اشپزخونه هم میزد.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now