96

1K 177 681
                                    

کامنت +450

چپتر نود و شش- دردسر


جی تو - دایره جنایی
جنسن اکلز با حرکات کندی مچ دستش رو به بالا چرخوند و نگاهی به ساعت دیجیتالش انداخت. احتمال میداد توی کمتر از پنچ دقیقه دیگه سروکله هنک فولر، دایی عزیزش پیدا میشه...چون جنسن به خودش این جرات و اجازه رو داده بود تا یگان ویژه دایره جنایی رو به حرکت دربیاره بدون اینکه با هنک فولر و یا مقام های بالاتر از اون هماهنگ کنه...

این یه تصمیمِ سرِ خود بود و هرچند که اوایل این احساس رو نداشت که باهاش مخالفت بشه اما الان این نگرانی رو داشت که ممکنه کمیسر محبوبِ اداره هیچوقت با خواسته اش موافقت نکنه و این امکان براش ایجاد نشه که خواسته لیام رو انجام بده...
پس توی این لحظات فقط میتونست امیدوار باشه که قبل از اینکه هنک فولر از این کارش باخبر بشه افراد رو از اداره بیرون ببره و مرد رو توی عمل انجام شده قرار بده...

-کسی میدونه قراره کجا بریم؟

-گروهبان اکلز چیزی در این مورد نگفت.

گوشای تیز جنسن خیلی راحت سوال و جوابی که بین مردای دورش رد و بدل شد رو شنید و برای بار چندم پیش خودش و پنهونی اهی کشید...
ساعت از هفت شب گذشته بود و نیم ساعتی میشد که توی سالن تدارکات جمع شده بودن تا برای عملیات محرمانه ای اماده بشن. هر چند دقیقه، یکی از افسرها سوالی مشابه اونچه که پرسیده شد رو مطرح میکرد و هر بار جواب سربالایی از همکارانش میگرفت...این جو کار رو برای جنسنی که همیشه خونسرد بود و حرفه ای عمل کرده بود سخت میکرد...مرد حتی میلی به پوشیدن جلیقه ضدگلوله ای که نیم ساعتی میشه جلوش ایستاده و بهش خیره است نداشت...حس میکرد مدام وارد خلسه میشه و با صدای یکی از افراد دورش ازش بیرون کشیده میشه...

هوایی که تنفس میکرد اونقدر در نظرش سنگین و غلیظ بود که سرگیجه گرفته بود و دیوارهای سالن به دور سرش میچرخیدن... گروهبان جوون نمیتونست ذهنش رو متمرکز کنه و برای اولین بار در تمام طول حرفه کاریش حس میکرد نمیتونه از پس وظیفه اش بربیاد...حتی دیگه خبری از پرخاشگری های همیشگی یا داد زدنای سر افرادش نبود...فقط بیحرکت جلوی لاکر فلزی ایستاده بود و اتفاقات با سرعت سراسام اوری پشت سرش در حال رخ دادن بودن...

-جنسن، لعنتی اکلز!

و صدایی که مدت ها منتظر شنیدنش بود بالاخره توی سالن اکو شد.

-مردک خودسر داری چه غلطی میکنی؟

قبل از اینکه بدن بیحسش رو تکون بده و به عقب بچرخه هنک فولر دوباره داد کشید...جنسن فقط تونست یه نفس عمیق بکشه قبل از اینکه صدای گام های بلند و سنگینی رو بشنوه که به سمتش میان.
با وجود حس فرو رفتن سوزن غول پیکری توی شقیقه اش به عقب چرخید و برای اینکه احتمال میداد نمیتونه سر پا بمونه به لاکر پشت سرش تکیه داد.
فولر با صورت قرمز و برانگیخته به سمتش اومد و توی فاصله کمی ازش ایستاد اما نگاه جنسن بالافاصله روی اون مرد ننشست...
نگاهش بدون اینکه کنترلی روش داشته باشه به سمت جرد که در گوشه ای از سالن بهش خیره بود پر کشید و بعد از اینکه اون مرد به سمتش قدم برداشت نگاهش رو گرفت و به مرد عصبانی جلوش داد.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now