83

1.3K 213 666
                                    

کامنت +350
چپتر هشتاد و سه – هرشب رویاشو میبینم


~فاک باورم نمیشه همچین غلطی کردم...~

توی سرش فریادی زد و در واقعیت پلکاش روی هم چروک شدن...انگشتشو بیهدف جلو برد و دکمه روشن قهوه جوشِ روی کابینت رو خاموش کرد...درحالی که قهوه صبحگاهیش کاملا آماده نشده بود...ظرف قهوه رو برداشت و با قدم های بیمیل به طرف دیگه آشپزخونه کوچیک خونه ش رفت.
هنریک پشت اپن، روی یکی از صندلی های پایه بلند نشسته بود...لپتاپ آبی رنگش جلوش بود و انگشتاش با سرعت زیادی روی کیبوردش در حرکت بودن...با رسیدنش به اپن، هنریک سرشو بالا اورد و لبخند پهنی به روش زد...
جنسن فقط تونست در واکنش لبخند بیجونی بهش بزنه و باز توی افکارش غرق بشه که کاملا مربوط به اتفاقات شبِ قبل بودن...دوست داشت طعم پشیمونی رو توی دهنش بچشه...اما برخلاف خواسته ش همچین حسی نداشت و پر بود از آشفتگی...
دیشب خیلی واضح به زیردستش گفت اتفاقی که بینشون میافته قراره یه وان نایت استند باشه و نه بیشتر...یه رابطه یک شبه و خالی از هر گونه احساس با هدف رفع نیاز جنسی دوتاشون...اما اینجوری نبود...اصلا و ابدا اینجوری نبود...چون رابطه دیشبِ جنسن مثل هیچکدوم از رابطه هایی که تا الان داشت نبود...
وقتی جوونتر بود و نیاز داشت خودشو از استرس خانواده و شغل پرخطرش دور کنه چند هفته یکبار به بار میرفت...تا جایی که میتونست مست میکرد و همراه یکی از بارمن ها و اکثر اوقات یکی از مشتری های اونجا به پریوایت روم طبقه بالا میرفت و صبح، زودتر از اون شخص بیدار میشد و بدون گذاشتن نوت یا اثری از خودش اتاق رو ترک میکرد...
امروز صبح هم قرار بود همین اتفاق بیوفته...اما خب جنسن به این فکر نکرده بود که اگه صبح از خواب بیدار شه و قصد ترک سکس پارتنرِ شب قبل خودشو بکنه قراره فقط از اتاق خواب خودش وارد هال خونه خودش بشه...
جنسن باز هم مثل گذشته کسی که نیازشو رفع کردُ تنها گذاشت...با این تفاوت که همون شخص همچنان روی تختش توی خواب ناز بود و به احتمال صددرصد تا ده دقیقه دیگه سرو کله ش توی هال و پشت کانتر پیدا میشد...
جنسن هیچ ایده ای از اینکه قراره چه واکنشی نشون بده نداشت...اون مرد هیچ وقت توی این موقعیت نبود...هیچ وقت این موقعیتُ تجربه نکرده بود...حتی وقتی یکی از شباشو با لیام گذروند، صبح روز بعد که از خواب بیدار شد لیام خیلی وقت بود که خونه شو ترک کرده بود...پس خیلی ساده...جنسن توی این یه مورد بسیار بیتجربه بود...همین هم باعث شده بود ذهنش آشفته باشه و ندونه آینده قراره چجوری رغم بخوره...!

_ گروهبان اکلز!

با صدا زده شدن اسمش توسط هنریک پلکی زد و به واقعیت حال برگشت...نگاهش که توی چشمای هنریک نشست اون پسر نگاه متعجبی بهش انداخت و با حرکات سرش به پایین اشاره کرد. بیخبر از چیزی که هنریک قصد داشت بهش بفهمونه، نگاهشُ پایین آورد و تازه متوجه شد ماگ زیردستش پر از قهوه شده و با لبریز شدنش سنگ اپن رو هم خیس کرده...

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now