82

1.3K 199 316
                                    

(کامنت +220)

چپتر هشتاد و دو - دلیل پنهونکاری‌هات


_ قضیه از این قراره...تو یه کاراموزی و من به عنوان ارشدت قراره روند پیش رفتن یه پرونده قتلِ قدیمی رو برات شرح بدم...کنار اتاق پرونده های بایگانی، اتاق اطلاعات ویژه و طبقه بندی شده س...وقتی وارد راهرو شدیم تو وارد اون اتاق میشی...با همین کارایی که با انگشتات میکنی به سرور اصلی وصل میشی و هر موقع چیز بدردبخوری پیدا کردی بهمون خبر میدی...ما تو اتاق کناریت هستیم...متوجه شدی باید چیکار بکنی؟

جنسن حینی که کارت شناسایی خودشو به جیب پیرهنش وصل میکرد برای هنریک که مقابلش ایستاده بود توضیح داد...
هنریک سرشو به نشونه مثبت تکون داد و کلاه ابی و لبه دارشو پایینتر کشید تا چهره ش توی دوربین های امنیتی نیوفته...
جنسن نگاهی به جرد که کمی دورتر، منتظر اومدنشون بود انداخت...چشم غره ای به مولکول های هوا رفت و "بریم" ای گفت. با گذشتن از جرد، زیردستش بهشون پیوست و شونه به شونه ش قدم برداشت...به راهرو دسته راستش پیچید و دو دقیقه ای طول کشید تا به انتهاش برسن...خودشو به پیشخوانی در انتهای راهرو رسوند و دستاشو روی کانتر رسوند.

_ چه کمکی ازم برمیاد؟

زنِ میانسال پشت کانتر با خوشرویی پرسید...جنسن دستی به موهای بالای گوشش کشید.

_ من گروهبان جنسن اکلز از بخش جناییم...و همینطور دستیارم افسر جرد پادالکی...دنبال یه پرونده مختومه قتل مربوط به سال 1983 میگردیم...

با صدای خندونی دروغ های از پیش تعیین شده شو تحویل زن مسئول داد و به کارت شناسایی روی سینه ش اشاره کرد...جرد قدمی جلو اومد و کارت شناساییشو روی کانتر گذاشت.
زن میانسال، از زیر عینک ته استکانی و قطورش نگاهی به مشخصات روی کارت ها انداخت و با مضمونی سرشو تکون داد. از قفسه‌های زیر کانتر کارت کلیدی بیرون کشید و روی پیشخوان گذاشت...اما وقتی دست جنسن برای برداشتن کارت تکون خورد، کارتُ عقب برد و نگاه مشکوکی به هنریک انداخت که بیصدا پشت سر دو مرد جلوش ایستاده بود.

_ و مرد جوان همراهتون؟؟؟

با صدای شکاکی پرسید و عینکشو روی بینیش بالاتر فرستاد.
جنسن توی سرش دادی زد...اما در واقعیت لبخند گنده ای روی لباش نشوند و بیشتر از قبل روی کانتر خم شد.

_ کاراموز جدیدم هستن...و متاسفانه کارتشو گم کرده و درحال حاضر منتظر صدور یه جدیدشیم...

انگشتاشو روی کانتر تکون داد و سعی کرد لبخندشو جمع نکنه... نقش بازی کردن همیشه براش راحت بود اما این روزا یکم خسته کننده شده بود...

_ متاسفم...بدون تایید هویتشون نمیتونن وارد اتاق بایگانی بشن...

زن مسئول اظهار تاسف کرد و کارت کلید دستشو داخل قفسه و سرجای قبلیش گذاشت.
جنسن غیرارادی چشمغره ای تحویل زن داد...این طور به نظر میاومد که ملایمت و لبخندهای مصنوعی قرار نیست جواب بده...گویا مجبور بود از روش دیگه ای استفاده کنه...

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now