18 + Cast No.2

1.7K 246 219
                                    

چپتر هجدهم - منو ببوس.


-هی جرد اینو ببر برای مالیک.

مرد چهارشونه و هیکلی لبخند محویی زد و با گرفتن بشقاب غذایی که سراشپز بهش داد به سمت زینی که با بی حالی روی یکی از صندلی های توی اشپزخونه ولو بود رفت. بشقابُ روی میز گذاشت و روی صندلی کناریش نشست.
زین همونطور که شقیقه هاشُ ماساژ میداد چیزی زمزمه کرد که تشکری تعبیر شد.

-جریان چیه؟ این دو روز خیلی بهت میرسن...همش توی اشپزخونه ایی.

جرد با نگاه اشپزخونه رو از نظر گذروند و وقتی کسی رو در نزدیکیشون ندید، به حرف اومد.

زین قاشقشُ پر کرد و به طرف دهنش برد، اما وقتی بوی غذا از اون نزدیکی به مشامش خورد، از خوردن پشیمون شد. بوی غذای که زین حتی نمیدونست اسمش چیه فقط حالت تهوعی که داشت رو تشدید میکرد.

-قراره به یه ماموریت جدید برم.

بادیگارد قاشقُ توی بشقاب گذاشت و کوتاه توضیح داد.

جرد روی میز خم شد: "ماموریت...؟ چه ماموریتی؟" روی صورت زین دقیق شد و وقتی به وضوح رنگ پریدگی و بیحالیشُ دید اخم کرد: "دارن چیکارت میکنن؟ چند بار دیدم این دکترشون میاد خوابگاه...چیزی بهت میده؟"

زین نگاه خمارش رو از مرد گرفت و بعد به پشتی صندلی چوبیش تکیه داد. از جیب داخلی کتش پاکت سیگارش رو بیرون کشید و بی توجه به مردی که منتظر شنیدن جوابی برای سوالش بود نخی گوشه لبش گذاشت و با فندکی که توی پاکت مچاله شده گم شده بود روشنش کرد.

-سیگار کشیدن توی عمارت ممنوعه.

جرد با چشمای درشت شده تذکر داد...لیام پین سیگار کشیدن خدمه اش رو توی ساختمون عمارت ممنوعه کرده بود...زین چطور میتونست با این حجم از بیخیالی توی اشپزخونه اون مرد سیگار دود کنه...!

-نه برای من...

زین بیحوصله گفت و با دستی که سیگارش رو نگه داشته بود تیغه بینیش رو چند ثانیه ای ماساژ داد...جدا از اینکه همه قوانین پین رو به یه ورش میگرفت توی سه روز گذشته_ درست از زمانی که سایمون به عمارت اومد و بعد از بپا کردن یه اشوب توی عمارت رفت_یه جورایی خود لیام پین و خدمه اش به خدمتش دراومدن...و شرایط ویژه ای که توی عمارت به پا شده بود این اجازه رو به زین میداد که هرجا دلش میخواد سیگار بکشه...به هر حال کار لیام پیشش گیر بود نبود!

-میخوای بهم بگی چه خبره؟ و ماموریتت چیه؟

جرد دوباره به حرف اومد و نگاهش اروم اروم رنگی از کلافگی به خودش گرفت. اون مرد تا قبل از این ماموریت هیچ زمانی زین رو ملاقات نکرده بود...به خاطر اینکه هایو بخش های مختلفی داشت و افراد اونجا بر اساس مهارت هاشون توی اون بخش های مختلف اموزش میدیدن...جرد هیچ شناخت قبلی از زین نداشت اما توی این دوماه فهمیده بود پسر اصلا اهل کار گروهی نیست...همینطور که هیچ علاقه ای به حرف زدن نداره و تمام مدت ترجیح میده سرش توی لاک خودش باشه.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now