30

1.3K 226 225
                                    

چپتر سی ام _ حق من از این دنیایی


_باورم نمیشه داریم همچین کاری میکنیم.

نایل برای بار سوم پرسید و نگاه عصبیش رو از مقابلش گرفت و به هری کنار دستش داد. مردی که در جواب حرفاش فقط سکوت تحویلش داده بود.

_هری ما مشکلاتمونو با این روش ها حل نمیکنیم.

همون مرد تشر دیگه ای زد و از اونجایی که نگاه کردن به مردهای مقابلش ازارش میداد تکیه اش رو از دیوار پشتش گرفت، به عقب چرخید و با گذاشتن کف هر دو دستش روی دیوار کمرش رو اندکی خم کرد.

هری نیم نگاهی بهش انداخت و بعد دوباره نگاهش رو به جلوش داد، جایی که شیش تا مرد درشت هیکل مقابل در اتاقی ایستاده بودن...همون اتاقی که زین واردش شده بود و هیل از قبل منتظرش بود...

_چرا این چیزا رو به من میگی؟ اونی که عقلشو از دست داده لیامه.

در نهایت جواب نایل رو بعد از سکوتِ روی اعصابی داد و دستاش رو زیر بغلش زد...مرد مو بلند اصلا نمیتوسنت جلوی ذهنش رو بگیره...ذهن سرکشش همین الانم اتفاقاتی که ممکن بود توی اتاق روبروش بیوفته رو براش ردیف کرده بود و مدام بهش می توپید که این حق زین نیست.

_درسته یاسر خط قرمز لیامه...اما نمیتونم باور کنم برای رسیدن به حقیقت گذشته همچین کاری بکنه...

نایل با افسوس اعلام کرد و بازدم عصبیش رو صدادار بیرون داد...سال ها بود که لیام دنبال کنار زدن سایمون و رسیدن به رئیس اون مرد بود...اما توی هفت سالی که فهمیده بود همچین کسی وجود داره حتی نتونسته بود به اندازه یک قدم کوچیک بهش نزدیک بشه...حالا شان هیلی که خود سایمونِ باعث اشنا شدنش با لیام شده بود قرار بود این کارُ براش بکنه؟
نایل اصلا حس خوبی به این جریان نداشت...لیام سال ها نتونسته بود سرنخی از اون شخص پیدا کنه چرا فکر میکرد هیل میتونه؟ یعنی اون مرد تا این حد قدرتمند بود و نفوذ داشت؟

هری هم متقابل نفس کلافه ای کشید و نگاهش رو چند ثانیه ای از روی در مقابلش برداشت...اما این باعث نشد صداهای توی سرش خاموش بشن...صداهایی که بهش گوشزد میکردن اگه زودتر اقدامی نکنه، ممکنه زین هم به سرنوشت چند سال پیش خودش دچار بشه...ممکن بود زین تبدیل به هری شش سال پیش بشه و این چیزی نبود که هری الان قبولش بکنه...
مرد عصبی شده نگاهش رو به جای دیگه ای از سالن داد، نقطه ای که لویی به یکی از ستون های داخل سالن تکیه داده و با حالت عصبی مشغول جوییدن ناخون هاشه...حینی که نگاه خیره اش در حال سوراخ کردن بادیگاردهای هیله...
هری ناخوداگاه لبخندی به حالت اون مرد زد و همزمان با دادن نگاهش به نایل تکیه اش رو از دیوار پشتش گرفت.

_خط قرمز یاسر هم خانواده اش بود...حالا یه درصد احتمال بده زین پسر یاسر باشه...من اصلا نمیخوام شرمندگی لیام رو ببینم.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now