کامنت + 550
چپتر صد و چهار - تا وقتی پس بیوفتی🎼Lana Del Rey - Burning Desire
🎼Lucky Daye - Careful- مثل فلکزدهها بهم نگاه نکن لیام.
حینی که آثار خنده از روی لبهاش پاک نشده بود، تقریبا دستور داد و قدمی به جلو برداشت.
نگاه سریعی به ساعت مچیش انداخت و با رضایت سری تکون داد.
عقربههای ساعتش شش عصر رو نشون میدادن و هنوز چند ساعتی به اتمام قرار امروزشون مونده بود.امروزشون با راهی کردن هری و لویی شروع شد، در کمال تعجب هنریک درخواست کرد باهاشون به ویلا بره چون به چند روز استراحت نیاز داره، از اونجایی که هری مخالفتی نداشت، لیام هم چیزی نگفت. خودش هم از موقعیت استفاده کرد و ایان رو به همراه اون دو مرد فرستاد. اون هم میخواست چند روزی ایان جلوی چشمهاش نباشه، از طرفی خیالش از بابتش راحت بود چون میدونست تایلر کل مدت حواسش بهش هست.
بعد از راهی شدن چند نفر از ساکنین عمارت، خودش و لیام برای شروع یه ماجراجویی جدید آماده شدن.
عجیب بود اما هردو برای اولین قرار رسمیشون به عنوان یه کاپل ذوق داشتن.
پس کل روز، کارهایی که دلشون میخواست رو انجام دادن و از جاهایی که به طور معمول مقصد آدمهای دیگه بود، دیدن کردن.
یه غذای سبک توی یه رستوران معمولی خوردن، به فیلم عاشقانه که باب میل هیچ کدومشون نبود نگاه کردن، به یه پارک آبی رفتن و سوار یه قایق پدالی شدن، توی پیادهروهای شهر بدون بادیگارد قدم زدن، بستنی قیفی خوردن و توی خیابونهای شهر همدیگرو بوسیدن و در آخر به یه شهربازی سرباز اومدن.همه چی تقریبا خیلی خوب پیش رفت به جز اینکه لیام به لباسهای تنش عادت نمیکرد.
برعکس خودش که فقط یه تیشرت طوسی-قرمز و شلوار کتانِ ذغالی تنش بود، لیام رو مجبور کرده بود یه کت اسپرت و شلوار جین یخی بپوشه که زیرش تیشرت فیروزهای به تن کرده.کل مدت امروز میدونست لیام از استایلش میناله و اونو «زیادی» میدونه. با این وجود تا خود الان اینو به روش نیاورده بود و حالا از این میگفت که باید اون هم مثل خودش فقط یه تیشرت و شلوار ساده میپوشیده نه این کت اسپرت و شلوار جین که از چند قسمت هم پاره است و قسمتی از رون و سر زانوش رو به همه نشون میده.
- تو واقعا یه مرد سنگدلی.
کمی بعد لیام کنارش قرار گرفت و با کوبیدن شونهاش به شونه خودش، بهش تنه زد.
از این حرکت مرد خنده بیصدایی کرد و سرش رو چرخوند تا چشمهای پاپیطورش رو پیدا کنه.- جدی! فکر میکردم یه مرد زیبام.
با لحن آروم و اغوا کنندهای اعلام کرد و سرش رو اندکی به روی سرشونهاش خم کرد، لبخند کوچیکی زد و پلکهاش رو آروم بسته و باز کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/255337902-288-k650711.jpg)
YOU ARE READING
My Mysterious Bodyguard (S1&2)
Fanfictionچیزی که لیام در مورد بادیگارد اسرارآمیزش نمیدونست این بود که اون مرد چشم طلایی قراره ازش محافظت بکنه یا بهش آسیب بزنه!!! با این حال اهمیتی نداشت چون لیام بدون اینکه بدونه، عاقبت عاشق اون مرد شدن رو به جون خریده بود. فصل اول کامل✅ فصل دوم درحال آپ❌ ...