14

1.1K 241 162
                                    

چپتر چهاردهم - تو که بهم خیانت نمیکنی؟

-منظورت اینه که مادرخونده یا دایه اشه!؟

هری با صدای ارومی پرسید تا نشون بده منظور دختر رو به درستی متوجه نشده. در مقابل، دختر جوونی که پشت کانتر ایستاده بود تابی به رشته ای از موهای قهوه ایش داد و خیلی محو گوشه لب پایینیش رو به دندون گرفت که از دید هری پنهون نموند.

-اوه نه...زین پسر واقعیشه.

دختر پرستار جواب داد و در حالی که سعی میکرد توجه مرد موبلند مقابلش رو به خودش جلب کنه، لباس فرمش رو پایین تر کشید تا قسمت بیشتری از سینه های برجسته اش بیرون بیوفته.
هری که تلاش دختر رو برای اغوا کردنش می دید لبخند زورکی زد.

-مطمئنی اشتباه نمیکنی! بازم فکر کن عزیزم.

برای اطمینان بیشتر درخواست کرد و دستش رو روی کانتر گذاشت.
دختر جوون نگاهش رو بین دست هری که روی کانتر بود و چشم های همون مرد گردوند و برای زدن حرف های بعدیش اندکی روی کانتر خم شد.

-من پنج ساله اینجا کار میکنم ولی از بقیه شنیدم خانم اسمیت ده سالی میشه که اینجا بسترین... سه سال خودم مسئول ملاقات هاش با پسرش بودم ولی تقریبا دو سالی میشه که دیگه به مادرش سر نزده تا حدودا...یه هفته پیش...یا شایدم بیشتر...شبونه یهویی سر از اینجا دراورد و خواست مادرشُ ببینه...

هری در مقابل حرف هایی که دختر زد (حینی که به ارومی نوک انگشت باریکش رو پشت دستش می کشید) متفکرانه سری تکون داد و دستش رو به اندازه ای عقب کشید تا ارتباط پوستیش با دختر پرستار قطع بشه.

-توی این سال ها کی هزینه مادرش میده؟

-هر ماه به حساب اسایشگاه واریز میشه.

-توسط چه شخصی!؟

این سوال هری که پرسیده شد دختر پرستار چندثانیه ای برای فکر کردن سکوت کرد.

-من نمیدونم...فقط میدونم اگه هزنیه اش پرداخت نمی شد تا الان مادرشُ بیرون کرده بودن.

هری با جوابی که گرفت سرش رو چند باری بالا و پایین کرد و از اونجایی که سوال بیشتری برای پرسیدن نداشت کارت کوچیکی از توی جیب کت اسپرتش بیرون کشید و روی کانتر گذاشت.

-اگه پسرش بازهم به دیدنش اومد یا اتفاقی برای خودش افتاد که لازم بود من بدونم باهام تماس بگیر.

پرستار با لبخند بزرگی روی لبش، کارتُ برداشت. هری برای اینکه درخواستش برای دختر با اهمیت تلقی بشه و فراموش نشه چشمکی به دختر زد و بعد از گفتن "سر فرصت باید یه قهوه باهم بخوریم" از پیشخوان فاصله گرفت.
با فاصله گرفتن از پیشخوان و نزدیک شدن به در خروجی، لویی که تمام مدت به دستور خود هری از دور مراقبش بود خودشُ بهش رسوند و پشت سرش حرکت کرد.
هری سرعت قدم هاش کمتر کرد و به یکباره ایستاد و وقتی روی پاشنه پا چرخید، لویی که کمی جا خورده بود قدمی به عقب برداشت.

My Mysterious Bodyguard (S1&2)Where stories live. Discover now