Fata Morgana - 14

168 40 14
                                    

مراسم کم کم در حال آغاز بود و اتاق عروس از مهمان‌هایی که تک تک برای تبریک می‌آمدند، پر شده بود. عکاس هنوز مشغول بود و ساقدوش‌ها را هم به حال خود رها نکرده بود؛ به خصوص که در آن لحظه همه‌ی ساقدوش‌ها در اتاق عروس بودند و سه یون فرصتی یافته بود تا با آن دو نفر آشنا شود، گهگاه در جواب شوخی‌هایشان خنده‌ای کند و پاسخگوی کنجکاوی‌هایشان باشد. 

- جو جیهون!

صدای سه‌کیونگ توجه همه را به خود جلب کرد و بعد نگاه‌ها روی مهمان تازه‌وارد ثابت شد. جیهون دقیقا همان طوری بود که سه‌کیونگ توصیف کرده بود.

سه کیونگ از جا بلند شد و استقبال گرمی از جیهون کرد. به محض جدا شدن از او گفت: «خوب لاغر شدی! می‌ترسیدم کت و شلوار بهت نیاد»

- چه میشه کرد؟ خوشم نمی‌اومد پیش بقیه مهمون‌های خوش تیپت بد به نظر بیام

خنده اتاق را گرفت. سه کیونگ نگاهی به اطراف کرد و پرسید: «رزالین کجاست؟» و با ناامیدی ادامه داد: «نیومده؟»

جیهون کمی معذب جواب داد: «اومده... ولی... زبون ما رو خیلی خوب نمی‌فهمه و خجالت می‌کشه»

سه کیونگ با خنده پرسید: «هنوز هم بهش یاد ندادی؟ راستشو بگو! می‌خوای زبون کره‌ای رو واسه وقتایی که می‌خوای بپیچونیش نگه داری؟»

خنده دوباره اتاق عروس را دربرگرفت. جیهون به جای هر توضیحی همسرش را همراه خود به اتاق عروس آورد. رزالین چند کلمه‌ای به انگلیسی بر زبان آورد اما پیش از آن که جیهون جمله‌اش را ترجمه کند، سه کیونگ جوابش را داد و از او تشکر کرد. همان لحظه یکی از کارکنان هتل اطلاع داد مراسم در حال شروع شدن است و سه کیونگ به محض شنیدن این جمله مهمانان جدیدش را به سه یون سپرد: «حواست بهشون باشه»

تنها توانست سر تکان دهد و وارد سالن شود. 

***

از تمام مراسمی که قرار بود برگزار شود تنها همین یک جشن باقی مانده بود. جشنی برای زوج تازه و فرصتی برای بقیه تا به هم پیوستن آن دو را جشن بگیرند و همزمان خود هم از آن جشن لذت ببرند. سه یون می‌توانست همین حالا دو سه زوجی را نام ببرد که مطمئن بود در همین چند روز شکل گرفته‌اند. به خصوص این که امروز همه می‌توانستند دو به دو برقصند. در حالی که گوشه‌ای دنج را برای خود اختیار کرده بود، چشم به شی یون و سه کیونگ دوخته بود که به نظر می‌رسید حتی وجود مهمانان را هم به فراموشی سپرده‌اند. غرق در آن رقص، چشم در چشم یکدیگر دوخته بودند و عاشقانه لبخند می‌زدند. 

سه یون نگاهی به سمت میهمان انگلیسی زبان سه کیونگ انداخت که از همسرش دور افتاده بود. جیهون را یکی دو نفر از تازه‌واردها به حرف گرفته بودند و رزالین چاره‌ای جز انتظار برای آزاد شدن همسرش نداشت. سه یون قدمی به سمتش برداشت و سر صحبت را باز کرد: «امیدوارم از جشن لذت برده باشید»

MirageWhere stories live. Discover now