chapter 30

353 71 5
                                    

سه یون بی آن که از شکستن خلوتش توسط تماس هوسوک ناراحت شود از کنار آتش بلند شد و گفت: «بچه ها، من کاری برام پیش اومده. باید برم» نگاه سونگ یون نگران به سمتش برگشت اما سه یون با لبخند گفت: «جای نگرانی نیست!»

به سمت خانه برگشت و به محض رسیدن به اتاقش مشغول لباس عوض کردن شد. لبخندی که به سونگ یون زده بود هنوز روی لب هایش خودنمایی می کرد. شنیدن صدای هوسوک با آن خواهشی که از او داشت در آن لحظه بهترین اتفاقی بود که می توانست بیفتد. این ماجرای بین ته هیونگ و جیمین باید هر چه زودتر حل می شد. او هم از ترس لحظه ای که ته هیونگ بالاخره منفجر می شد آرام و قرار نداشت. ترجیح می داد لحظه ای که احساسات ته هیونگ به غلیان می افتاد جیمین در دورترین فاصله ممکن از او باشد و شاید بهترین راه همین بود.

این که او به جای جیمین تمام بداخلاقی ها و طغیان های احساسات ته هیونگ را بشنود و شاید؛ شاید بعد از آن ته هیونگ دوباره همان دوست مورد اعتماد جیمین شود. فضولی بیشتر در فیلم های دوربین را درست نمی دانست و رم را به جیمین برگردانده بود تا هر وقت که احساس کرد شجاعت تماشا کردن آنها را دارد با گذشته اش مواجه شود. اما همان چند کلیپ کوتاه به او فهمانده بود که ته هیونگ و جیمین حاضر بودند برای هم جان دهند. از اتاق بیرون آمد و با ته هیونگ تماس گرفت. مخالفت هایش را برای ملاقات با او قبول نکرد و اصرار کرد که هر طوری که شده باید همین امشب او را ببیند. وقت تلف کردن را جایز نمی دانست. بالاخره ته هیونگ موافقت کرد و با عصبانیت قطع کرد.

از کنترلی که کم و بیش روی این پسر داشت لذت می برد؛ گرچه علتش را نمی دانست. درست بود که ته هیونگ برخورد خوبی با او نداشت اما چندان هم از رفتارش پشیمان به نظر نمی رسید و سه یون نمی توانست رفتارش را به تلاشی برای بخشیده شدن نسبت دهد. بار دیگر با خود فکر کرد چرا ته هیونگ نمی تواند در برابر او مخالفت کند؟ رفتارش همیشه در برابر سه یون مخلوطی از سرکشی و نوعی احساس گناه بود. هر بار که با او تندی می کرد بلافاصله حالتی از پشیمانی از چهره اش می گذشت. البته رفتار ته هیونگ فقط در برابر سه یون پر از تناقض نبود!

همان طور که در فکر رفتار ته هیونگ بود روی کاناپه چشمش به رو انداز مسافرتی اش خورد. آن را برداشت و روی دستش انداخت. سوییچ ماشین سونگ یون را هم از جاکلیدی برداشت و دوباره وارد حیاط شد. سوییچ را بالا گرفت و سونگ یون سرش را به علامت مثبت تکان داد و دوباره به جی هیون چسبید. رو اندازی را که از اتاق آورده بود بی هیچ حرفی روی جیمین انداخت و بی آن که نگاهی به چهره متعجب جیمین کند به سمت در خروجی رفت.

                                 ***

ته هیونگ از لحظه هایی که مجبور بود سه یون را ببیند متنفر بود و این لحظه ها از زمانی که جیمین حافظه اش را از دست داده بود چه قدر زیاد شده بود. در حالی که بار دیگر به خودش لعنت می فرستاد که چرا نمی تواند در برابر سه یون مخالفت نشان دهد وارد کافی شاپ شد. با دیدن سه یون که دستش را برایش تکان می داد به همان سمت رفت و خودش را روی صندلی رها کرد. چون نمی توانست با حرف مخالفت کند مخالفتش را با رفتارش نشان می داد و این منظره ها چه قدر برای سه یون آشنا بود. لبخندی زد و گفت: «می دونم از این ملاقات های گاه و بی گاه خوشت نمیاد! هر چی زودتر جوابمو بدی زودتر میرم! تصمیم با خودته»
-  چی می خواید بدونید؟
-  مشکلت با جیمین چیه؟

MirageWhere stories live. Discover now