Chapter 53

199 47 9
                                    

نگاه سونگ‌یون به چمدانی دوخته شده بود که جی‌هیون در جواب درخواست «یک دست لباس مناسب مراسم» برایش آورده بود. لباس‌ها را زیر و رو کرد و با رسیدن به عددی بیش از ۱۵ شمارش لباس‌هایش از دستش در رفت. عصبانی دست به سینه شد و با پایش به حالت عصبی روی زمین ضرب گرفت. جی‌هیون زمزمه کرد: «نمی‌دونستم کدوم مناسبه»

- این تموم کمد لباس‌هامه

اشاره‌اش به سمت چمدان بود. گرچه جی‌هیون ادامه داد: «نه، لباس‌های ورزشی و راحتیت رو نیاوردم»

سونگ‌یون نتوانست جواب بدهد. تنها کلافه دستش را روی پیشانی‌اش گذاشت و تصمیم گرفت لباسش را انتخاب کند. چند لحظه‌ای مردد نگاهش را بین کت تک و کت و شلوارش گرداند اما از جی‌هیون نظر نخواست. مشخص بود که اگر نمی‌توانست لباس مناسب مراسم را تشخیص بدهد، نمی‌توانست بین آن دو نیز انتخاب کند.

همان لحظه با زنگ خوردن گوشی‌اش، لباس‌ها را سر جایش رها کرد و تماس سه‌یون را پاسخ داد. صدای سه‌یون برخلاف جملاتش آشفته بود: «کجایی؟»

- هنوز بیمارستانم... چی شده؟

- می‌تونی بیای اینجا؟

- چرا؟ چی شده؟

- مامان و سوجون نمیذارن برم مراسم جونگ‌وون اوپا... ولی خودشون دارن میرن

- نباید هم بری. تو حالت خوب نیست

- اگه می‌تونی یه لباس مشکی هم بهم قرض بده

- تو باید استراحت کنی

- کمکم می‌کنی؟ یا تنها برم؟ برای من فرقی نمی‌کنه اما اگه بهم لباس قرض ندی باید یا برم خونه یا خرید...

متوجه بود سه‌یون چه می‌گفت. هر دوی این کارها انرژی زیادی می‌طلبید و از بحث نکردنش و عدم تلاشش برای قانع کردن سونگ‌یون مشخص بود که همین حالا هم انرژی زیادی صرف قانع کردن مادر و برادرش کرده بود و توانی برای بحث دوباره با سونگ‌یون و تکرار تمام صحبت‌هایش نداشت. آهی کشید و جواب داد: «تو بهش بدهکار نیستی... تو تمام تلاشتو کردی... هیچ کس حاضر نمی‌شد با وجود خطر برگرده، اما تو برگشتی و سعی کردی نجاتش بدی»

- نتیجه‌ش هم مشخصه!

سونگ‌یون لب‌هایش را روی هم فشرد و جواب داد: «دارم میام» نگاهش روی دو دست لباسی که روی تخت گذاشته بود، برگشت. جواب تردیدش در انتخاب لباسش را تماس سه‌یون به او داده بود. کت تکش در مقایسه با کت و شلوار فیت تنش انتخاب مناسب‌تری برای سه‌یونی بود که از او بلندتر بود. به علاوه با وجود آویز دستش احتمالا مجبور به انداختن کت روی شانه‌هایش می‌شد و نمی‌توانست آن را بپوشد و این مشکل قد آستین‌هایش را هم حل می‌کرد. به سمت جی‌هیون برگشت و گفت: «باید باهاش حرف بزنی»

MirageWhere stories live. Discover now