Chapter 52

167 46 15
                                    

لحظه‌ای که جیمین بالاخره توانست از آستانه‌ی در اتاق سونگ‌یون بگذرد و تقه‌ای روی در بزند، شب پایان یافته بود و صبح آغاز شده بود. جی‌هیون به محض شنیدن تقه از خواب پرید و با دیدن جیمین، خواب آلود لبخندی زد. جیمین به خاطر بیدار کردنش عذرخواهی کرد، در واقع از آن زاویه نمی‌توانست تشخیص دهد که جی‌هیون خواب بوده است، اما جی‌هیون اطمینان داد که به اندازه‌ی کافی خوابیده است. بعد هم از جا بلند شد تا برای تهیه صبحانه برود. چون طبق تجربه می‌دانست همسرش که کمی قبل از او بیدار شده بود، علاقه‌ای به غذای بیمارستان ندارد. بعد از به تن کردن کتش به سمت جیمین برگشت و پرسید: «صبحونه خوردی؟»

جیمین با لبخندی نه چندان پر انرژی جواب داد: «میل ندارم» با این حال جی‌هیون نپذیرفت و گفت: «به صبحونه‌ی من نمی‌تونی دست رد بزنی»

سونگ‌یون با لبخند سری به طرفین تکان داد و به صندلی کنار تخت اشاره کرد. جیمین با بیرون رفتن جی‌هیون از اتاق، جلو رفت و گفت: «نمی‌دونستم هیونگ خوابه»

- اشکال نداره...

- حالت خوبه؟

- من خوبم... سه‌یون رو دیدی؟

جیمین سرش را پایین انداخت و جواب منفی داد. سونگ‌یون متعجب پرسید: «چرا؟» منطقی به نظر نمی‌رسید که جیمین قبل از سه‌یون به دیدن او بیاید.

- نتونستم برم تو اتاقش

- چرا؟ زن عمو یا سوجون اوپا چیزی بهت گفتن؟

جیمین سرش را به علامت منفی تکان داد. سونگ‌یون کلافه پرسید: «پس چرا؟»

جیمین کلافه مشغول بازی با انگشت‌هایش شد و گفت: «نمی‌دونم که می‌دونن یا نه... اگه ندونن مطمئن نیستم بتونم وانمود کنم همه چی مثل گذشته‌ست... اگه هم بدونن... می‌دونم چه فکری درباره‌م می‌کنن»

- چیو نمی‌دونن؟

جیمین با همان حالت ادامه داد: «این که ما با همیم»

- چی؟

جیمین هر دو دستش را روی گوش‌های آسیب دیده‌اش از فریاد سونگ‌یون گذاشت و شکایت کرد: «نونا! من فقط روی حمایت تو حساب می‌کردم»

- باید از یه چیزی خبر داشته باشی که بتونی تصمیم بگیری که ازش حمایت کنی یا نه!... چرا من همیشه آخرین نفری‌ام که متوجه میشه؟

سونگ‌یون در تمام مدت بر زبان آوردن جملاتش، همچنان مشغول فریاد کشیدن بود و جیمین حتی با وجود دو دستی که روی گوش‌هایش گذاشته بود، باز هم صدایش را می‌شنید. به محض پایان صحبت‌های سونگ‌یون با احتیاط دست‌هایش را از روی گوش‌هایش کنار برد و محتاطانه جواب داد: «فرصتش پیش نیومد» بلافاصله دوباره دست‌هایش را نزدیک گوش‌هایش برد تا در صورت فریاد احتمالی سونگ‌یون پرده‌ی گوش‌هایش را قربانی نکند، با این حال این بار سونگ‌یون با صدایی آرام‌تر، اما نه چندان دوستانه، پرسید: «چند وقته؟»

MirageWhere stories live. Discover now