Chapter 43

171 46 9
                                    

جه‌جون هنوز هم علت احضارش به اداره پلیس را درک نمی‌کرد. در حالی که در راهروی اداره قدم برمی‌داشت و تا دقایقی دیگر جوابش را می‌گرفت، ذهنش هنوز درگیر این سوال بود. مطمئن بود یک تماس تلفنی برای ارسال مدارک هر پرونده‌ای کفایت می‌کرد و این دعوت بودار بود؛ همه چیز به طرز عجیبی مشکوک به نظر می‌رسید.

تا محوطه‌ی بازداشتی‌ها راه چندانی باقی نمانده بود که همان لحظه با مرد نسبتا تنومندی برخورد کرد. با اخم‌های در هم سرش را بالا آورد تا متلکی نثار فرد ناشناس کند، اما او ناشناس نبود؛ رئیس کانگ درست جلوی در بازداشتگاه با او برخورد کرده بود.

آن مرد را می‌شناخت و تلاش‌های سه‌یون برای حل پرونده‌ی پسرش را به خاطر می‌آورد. گرچه نمی‌دانست چه می‌خواهد و اینجا چه می‌کند و از همه مهم‌تر آیا او را می‌شناسد یا نه، با این حال زیاد برای گرفتن جوابش معطل نشد، زیرا که رئیس کانگ به گرمی از او استقبال کرد: «بازرس هان!»

دستش را دراز کرد و با او دست داد. رئیس کانگ ادامه داد: «دنیا چه قدر کوچیکه! دوباره همو دیدیم... خانمتون خیلی به ما لطف داشتن»

با شنیدن جمله‌ی آخر، راحتی از رفتار جه‌جون رخت بر بست و عضلاتش هم در واکنشی غیر ارادی منقبض شد. با این حال رئیس کانگ رهایش نکرد و با زدن روی شانه‌اش ادامه داد: «نمی‌دونستم این جا کار می‌کنید»

- این جا کار نمی‌کنم! فقط واسه یه کار اداری اومدم

رئیس کانگ ابروهاش را بالا انداخت و گفت: «بفرمایید، بیشتر از این وقتتون رو نمی‌گیرم...»

و جه‌جون انگار که آزاد شده باشد با عجله خودش را از روی شانه کوبیدن‌های رئیس کانگ نجات داد و از نگهبان سراغ ایم جه‌هیون را گرفت.

جه‌هیون چند لحظه بعد او را به حضور پذیرفت. از پشت میزش بلند شد، خودش را به او رساند و با ضربه‌ای روی بازویش او را دعوت به نشستن کرد. جه‌جون که هنوز متوجه علت حضورش نشده بود همین را پرسید و بالاخره جه‌هیون پاسخش را بر زبان آورد: «یکی از اعضای هولیگان رو دستگیر کردیم. شنیدم که تو مسئول تحقیقات درباره‌ی هولیگان هستی... می‌خواستم یه هماهنگی بین اداره‌ها داشته باشیم و اطلاعاتمون رو به اشتراک بذاریم»

- فقط اونو بدید به من...

- متاسفانه نمیشه... اون مهاجمیه که به همسرت حمله کرده... باید دست از این پرونده بکشی

پلک‌های جه‌جون روی هم افتاد. سه‌یون خوب او را در این بازی همسر قانونی گیر انداخته بود. به اجبار تایید کرد و خودش را برای یک به‌اشتراک‌گذاری اطلاعات که کمتر از یک بازجویی سخت نبود، آماده کرد.

تمام این‌ها از نگاه جونگ‌هان، مهاجم دستگیر شده‌ی هولیگان پنهان نماند. در حالی که از بین میله‌های بازداشتگاه بیرون را تحت نظر گرفته بود، چشم به تمام حرکات بیرون دوخته بود و وقتی سونگ‌مین به او نزدیک شد، حتی متوجه او هم نشد. با این حال سونگ‌مین می‌دانست بعد از خیانتی که به هولیگان کرده بود، اگر برای رئیس کانگ خوش خدمتی نمی‌کرد، احتمالا کشته می‌شد. او تمام عملیات هولیگان را به رییس کانگ لو داده بود و حتی اگر هم اصرار می‌کرد که به زور متوسل شده بودند، هولیگان از جانش نمی‌گذشت. به همین خاطر تصمیم گرفت همان کاری را انجام دهد که رئیس کانگ از او می‌خواست، حتی اگر این کار، کمک برای در دست گرفتن کل پایتخت و تمام عملیات هولیگان بود.

MirageWhere stories live. Discover now