chapter 55

332 64 1
                                    

بعد از به خاطر آوردن آن خاطره ها نتوانسته بود مدت زیادی تظاهر را تحمل کند و چند دقیقه بعد دوباره همان چهره سرد و یخی روزهای اولش جایگزین لبخندهای پر انرژی و صادقانه اش شد. تنها توانسته بود رو به جیمین که مشغول امتحان کردن آن سرسره یخی بود اعلام کند بهتر است برگردند و سرمای هوا را بهانه کرده بود. گرچه تغییر حالاتش به حدی شدید بود که جیمین متوجه شود هر چه بود، مربوط به هوا نبود. بی صدا پشت سر سه یون به حرکت در آمد و ناخودآگاه یاد آن شب افتاد که بعد از دیدن یونگ هوا چند ساعتی همراهش پیاده حرکت کرده بود. خوشبختانه این بار مسیر بازگشت کوتاه بود و سه یون حتی اگر می خواست هم نمی توانست صدمه ای به خودش بزند. با قدم های سنگین وارد مهمان خانه شد و از پله ها بالا رفت.

تنها کاپشنش را از بدنش خارج کرد و خودش را به رخت خوابش در گوشه اتاق رساند. از آن روزهایی بود که تنها می خواست بخوابد؛ انگار که خواب تنها داروی افکار بیمارش بود.
گرچه همان لحظه تمام نقشه اش برای خوابیدن به هم ریخت. درست مطابق پیش بینی اش سونگ یون بیدار شده بود و این مساوی بود با بی خوابی اش تا خود صبح. در حالی که چهره در هم کشیده بود به دیوار پشت سرش تکیه داد و مشغول تماشای دختر عموی خل و چلش شد که بار دیگر مشغول غرغر کردن بود: «شایسته سالاری فقط توی ادبیات وجود داره. کلمه ای که ابداع شد که توی سازمان ها مسلط باشه فقط توی لغت نامه پیدا میشه تناقض احمقانه ایه...»

جیمین در حالی که لبه تخت نشسته بود مشغول تماشای صحنه روبرویش بود و در واقع چون از خوابیدن فرار می کرد، شکایتی هم نداشت و حتی شاید از سونگ یون ممنون هم بود. گرچه نمی دانست جی هیون چه طور می توانست در بین این همه سر و صدا راحت بخوابد. رو به سه یون اشاره ای به جی هیون کرد و خنده ای بی صدا کرد. سه یون زیر لب شکایت کرد: «در و تخته خوب با هم جورن»

سونگ یون که انگار تنها به ایجاد آلودگی صوتی قانع نبود به سمت سه یون رفت و از جا بلندش کرد. او را کنار جیمین روی تخت نشاند و گفت: «تقصیر شماست که وضع عدالت توی کشور این جوریه. خانم های وکیلی که برای کمی حقوق بیشتر وارد شرکت ها میشن و راه های دور زدن قانون رو به روسای شرکت ها نشون میدن. می دونی نتیجه شما چیه؟ شکاف طبقاتی روز به روز بزرگ تر میشه...»
جیمین تنها به حرف های بی سر و ته سونگ یون می خندید و سه یون با خود فکر می کرد ذهن سونگ یون گرچه در حالت مستی، همچنان تحلیلگر خوبی بود، اما مطمئن نبود این دو مساله ای که بیان می کرد ربطی به هم داشته باشند. لحظه ای نگاهش را به سمت جی هیون برگرداند اما بلافاصله توبیخ شد: «حتی حاضر نیستی به حرف های من گوش بدی»

سه یون تنها سرش را به طرفین تکان داد. می دانست مرحله بعد چیست. سونگ یون همان جا روی زمین نشست و مشغول گریه شد. جیمین آرام از سه یون پرسید: «چی شد؟»
-  مرحله دوم از سه مرحله بد مستی مرگ بار دختر عموی بنده ست...
-  مرحله سومش چیه؟
-  بهتر دست به دعا شی تا اون موقع خوابش ببره
دعایی که به هیچ وجه برآورده نشد و تا ساعتی بعد تنها صدای آواز خواندن های سونگ یون بود که از اتاق شنیده می شد. آوازهایی که مرز مشخصی نداشت و از کره ای تا انگلیسی و از بالاد تا تروت ادامه داشت.

MirageWhere stories live. Discover now