بارون

584 59 15
                                    

همین که رسیدیم پایین ویل رو زمین نشست و به دیوار تکیه داد و یه بوم خالیو رو پایه جلوش گذاشت..
یه عالمه رنگ استفاده شده برد کنارش و درحالی که در سفت و خشک شدشونو باز میکرد زیر لبی گفت: خدا کنه خشک نشده باشن.
با قدمای آهسته رفتم دم پنجره ی قدی که به یه حیاط پشتی بزرگ باز میشد وایستادم و دستامو دوطرف قاب پنجره گذاشتم..
عجب خونه ای بود!
غار اسرار بود.
درحالی که به بیرون زل زده بودم گفتم: ولی.. اینجا چرا انقد عجیب و... اسرارآمیزه؟؟
با لبخند و محو نقاشی کردن گفت: اسرار امیز؟!
- آره خیلی ترسناکه..
نگاهش به نقاشی بود.
- الان ترسناک شده.. قبلاً خیلی با. صفا بود‌. ما اینجا زندگی میکردیم..بعد که خونمونو عوض کردیم اینجا شد کارگاه من. البته غیر از کارگاه یه جورایی خونم بود.. همیشه اینجا بودم..
لب و لوچمو جمع کردم و سر تکون دادم..
ویل با خنده ادامه داد: من اومدم حالتو خوب کنم ولی مثل اینکه عملا برعکس شده..
کش و قوسی به بدنم دادم و گفتم: من که الان حالم خوبه.. ینی.. حداقل بهتر از قبلم..
قلمو رو ماهرانه و حرفه ای رو بوم حرکت میداد و نمی‌دیدم چی می‌کشه..
- چی میکشی؟
- یکی از عناصر تو همین اتاقه..
وقتی دید دارن اطرافو نگاه میکنم گفت: تموم شد میبینی..
لوس گفتم:
- منم می‌خوام نقاشی بکشم!
- خب بکش..
انتظارشو نداشتم!
آخه خودم تو بچگی مداد شمعیامو به کسی نمی‌دادم..
اضافه کرد:
- بوم خالی اونجا پشت اون نقاشیاست، رنگم که همه جای اتاق هر رنگی بخوای هست.
دوباره مشغول شد.
یه بوم و چند تا رنگ روشن برداشتم و کنارش نشستم و قلمو رو دست گرفتم.
نمی‌دونستم چی بکشم..
- ویل چی بکشم؟!
- هرچی دوست داری..
یکم کلافه گفتم: می‌دونم..نمی‌دونم چی دوست دارم.. تو یه چیزی بگو.
- قشنگترین گل زندگیتو بکش.
سر تایید تکون دادم و دست بکار شدم..
واسه یه گل ساده و دست و پا شکسته کشیدن کل دست و صورتم رنگی شده بود و زبونم از اول تا آخر گوشه ی دهنم بیرون بود.
آخرشم یه گلبرگش لای بقیه جا نشد و تر زده شد تو نقاشی..
تقریبا نیم ساعت گذشته بود و گردنم درد گرفته بود.
ویل بدون ذره ای لکه ی رنگ روش گفت: تموم شد..
با اشتیاق گفتم: ببینم!
سر بومو چرخوند و با دیدنش لبخندم خشک شد..
ای...این..
من..
آخ...خدا..
یه نگاه به لباس تنم انداختم که با توی نقاشی مطابقت داشت..
من بودم وقتی دم پنجره ی حیاط وایستاده بودم ولی چجوری تونست به اون خوبی بکشه؟؟
چقد خوب و شبیه کشیده بود!!
دهنم باز موند.

من بودم وقتی دم پنجره ی حیاط وایستاده بودم ولی چجوری تونست به اون خوبی بکشه؟؟چقد خوب و شبیه کشیده بود!!دهنم باز موند

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
•Sofia• Where stories live. Discover now