برگردیم به اوج صحنه ی اسمات 😂😂
.........
جانگ کوک انگشت هاش رو قیچی وار داخل شوگا باز و بسته کرد و پس از وارد کردن انگشت سوم از آماده بودن کیتنش مطمئن شد .
تهیونگ برخلاف میلش عضوش رو از دهن شوگا دراورد چون نه تنها شنیدن صدای ناله هاش برای خودش و بانیش لذت بخشه بلکه مطمئنه شوگا تحملش رو نداره .
: اهههههههه .... اهههههههههه
جانگ کوک کل عضوش رو یهویی وارد شوگا کرد که باعث شد ناله های شوگا بلند بشه .بعد از اینکه جانگ کوک مطمئن شد شوگا بهش عادت کرده شروع به حرکت کردن ، کرد .
ضربه ی اول ....ضربه ی دوم ....
ضربه ی سوم ....
: اهههههه ددی همونجا
شوگا با تمام توانش نالید .: پیداش کردم کیتن !؟
جانگ کوک لبخندی از روی رضایت زد و اینو گفت .
تند تند ضربه هاشو به همون ناحیه زد و شوگا ناله هایی از روی لذت بیرون میداد .: ددی سریعتر .... لطفا .
جانگ کوک پهلو های شوگا رو گرفت و به ضربه هاش سرعت بخشید .تهیونگ احساس میکرد بخاطر ناله های شهوت انگیز شوگا به سایز دیکش اضافه شده .
ولی بخاطر شوگا هم که شده ، دیکش رو داخل اون دهن خیسش نکرد . نگاهی به بانیش انداخت که با چشم های بسته و اخم کوچیکی بین ابرو هاش در حال ضربه زدن بود .: اومممم ... اهههه ددی من دارم میام .
: بیا کیتن برای ددیت بیا .
و دستش رو به عضو شوگا رسوند تا بهش کمک کنه .
بلافاصله بعد از اینکه شوگا روی ملافه های تخت اومد جانگ کوک هم داخل شوگا خالی شد .
هردوشون بخاطر فعالیتی که داشتن نفس نفس میزدن . جانگ کوک آروم از تو شوگا بیرون اومد و روی قسمت تمیز تخت خوابوندش .
: نوبت منه بانی .
تهیونگ گفت و به سمت جانگ کوک رفت و اونو روی شوگا خوابوند به طوریکه پاهای جانگ کوک دو طرف بدن شوگا بود و سینه هاشون بهم چسبیده بود .تهیونگ بلافاصله تمام عضوش رو داخل جانگ کوک کرد و پس از گذشت چند ثانیه شروع به ضربه زدن کرد .
: اههههههه لعنت ......بهت...... تهیونگ ...... آروم تر .
با هر ضربه ای که تهیونگ به جانگ کوک میزد ، عضو جانگ کوک به عضو شوگا مالیده میشد و حس فوق العاده ای به هردوشون میداد .صدای ناله ها و برخورد بدن های خیسشون بهم اتاق رو پر کرده بود .
تهیونگ وقتی حس کرد که نزدیکه ، سریع جانگ کوک رو بلند کرد و عضوش رو به داخل دهن بانیش فرستاد .
با برخورد بزاق دهن بانیش به عضوش با فشار تو دهنش خالی شد ولی تا جانگ کوک اومد اون مایع داغ تو دهنش رو قورت بده تهیونگ مانع اش شد .
: با کیتنت تقسیمش کن ، بانی .
جانگ کوک مطیعانه از ددیش اطاعت کرد و بخشی از کامی که تو دهنش بود رو به داخل دهن شوگا فرستاد .شوگا که تا الان با چشم های خمار به ددی هاش نگاه میکرد با اومدن جانگ کوک بالای سرش دهنش رو باز کرد و کمی از کام تهیونگ وارد دهانش شد .
جانگ کوک سرش رو بلند کرد و شوگا برای اینکه اون مایع به بیرون دهنش ریخته نشه ، سرش رو باهاش بلند کرد و دور لب های ددیش رو مانند یک گربه لیس زد .
جانگ کوک کنار شوگا به پهلو دراز کشید و با حلقه کردن دستش دور شوگا اون رو داخل بغلش کشید . تهیونگ هم از خستگی دراز کشید و همون کار رو با بانی خودش انجام داد .
حالا هر سه تا پسر داخل بغل همدیگه به خواب عمیقی فرو رفته بودن .
( هشدار پایان اسمات :/)
اداره ی پلیس
ساعت: ۹:۰۰ صبح: لعنتی !!!
مرد با کوبوندن دستش روی میز فریاد زد .: هوسوک آروم باش .
: یعنی چی آروم باشم !؟ اون پسر بچه ی تخس تو چنگم بود . چطور تونستم بذارم در بره ؟!
: اینقدر داد نزن بخیه شونت باز میشه . تازه دیشب بخیش زدی !
: برام مهم نیست . من باید هر طور شده باید اون وروجک رو گیر بیارم ....
هوسوک به طرف پرونده اش رفت و با برداشتن عکسی که شخص سیاهپوش رو نشون میداد ، ادامه داد ...
: من باید قاتل پدرم رو گیر بیارم .
CZYTASZ
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...