Part : 70

730 125 46
                                    

: من تورو می‌خوام . بیشتر میخوامت
و سرش رو بالا آورد و به جیمین چشم دوخت .
: می‌خوام تو خودم حست کنم .
............

: من..منظورت چیه !؟
جیمین به حالت متعجبی گفت .

یونگی جیمین رو محکم گرفت و روی تخت پرتش کرد و مشغول باز کردن کمربندش شد .
: گفتم ...میخوامت ...همین الان .
کلمات رو شمرده شمرده گفت .

: میخوامت لعنتی . می‌خوام تو این حس غرقم کنی . می‌خوام منو بکشی .
دستاش می لرزیدن بخاطر همین نمی‌تونست کمربند رو به راحتی باز کنه .

جیمین آروم مچ دست های یونگی رو گرفت و دستاش رو کنار زد .
: چرا !؟
برخلاف یونگی ، جیمین به آرومی زمزمه کرد .

: من ... چون ... نمی‌دونم .
یونگی حس کرد نمیتونه کلماتش رو درست بچینه و این باعث کلافگیش میشد .
نمی‌تونست خواستش رو به راحتی بیان کنه .

میخواست برای این یک ساعت هم که شده همه چی رو فراموش کنه و با جیمین خودش رو از این زندگی دور کنه .
حتی برای یه ساعت میخواست چشماش رو روی هم بذاره و فکر کنه همه چی آروم و مرتب و هیچ مشکلی ندارن
یونگی خسته شده بود .

جیمین پهلو های یونگی رو گرفت و اونو محکم روی تخت کوبوند و این باعث ناله ی یونگی با یه لبخند شد .
جیمین روی یونگی خیمه زد و مشغول بازی با لباش شد .

❌+۱۸❌

دستش رو آروم از کش شلوارش رد کرد و به داخل باکسر یونگی رفت .
عضوش رو در دستش گرفت و با انگشت شصتش مشغول نوازش سر ان شد .

: هوممم
یونگی ناله ای کرد و چشمان پر نیازش را به جیمین دوخت .
: بیشتر بهم بده جیمینا .

: چی میخوای شکلات !؟
جیمین گفت و انگشتش رو به مقعد یونگی رسوند و با انگشت وسطش دایره وار روی آن میکشید .

: آههه ...می‌خوام دیکت رو تا آخر فرو کنی توم تا پاره بشم و اونقدر محکم داخلم بکوبی تا احساس کنم پروستاتم داره از وسط دو تیکه میشه .

: فاک ...
جیمین با شنیدن کلمات کثیف یونگی حس کرد که داره هارد میشه .
: قبلا از این چیزا نمی گفتی ! بازی های جدید یاد گرفتی شکلات من .

: من فقط برای تو بازی میکنم .

: جرعتش رو نداری با کس دیگه ای این کار رو بکنی !

: البته ....ارباب .
یونگی با حالت شیطونی گفت و لبخندی تحویل جیمین داد .

جیمین کش شلوار یونگی رو گرفت و اونو پایین کشید .
با پیچیدن هوای سرد بین پاهاش ، زانواش رو بهم نزدیک کرد و توی خودش جمع شد .

: آع آع . نباید یونی رو از من قایم کنی !
جیمین گفت و زانو های یونگی رو از هم دور کرد .

: بیشعور سرده و در ضمن یونی چیه !؟

: این کوچولویی که اینجا داره برآمده میشه .
و بوسه ای سر عضوش گذاشت .

Destiny |Minyoon| (Completed)Where stories live. Discover now