: من تورو میخوام . بیشتر میخوامت
و سرش رو بالا آورد و به جیمین چشم دوخت .
: میخوام تو خودم حست کنم .
............: من..منظورت چیه !؟
جیمین به حالت متعجبی گفت .یونگی جیمین رو محکم گرفت و روی تخت پرتش کرد و مشغول باز کردن کمربندش شد .
: گفتم ...میخوامت ...همین الان .
کلمات رو شمرده شمرده گفت .: میخوامت لعنتی . میخوام تو این حس غرقم کنی . میخوام منو بکشی .
دستاش می لرزیدن بخاطر همین نمیتونست کمربند رو به راحتی باز کنه .جیمین آروم مچ دست های یونگی رو گرفت و دستاش رو کنار زد .
: چرا !؟
برخلاف یونگی ، جیمین به آرومی زمزمه کرد .: من ... چون ... نمیدونم .
یونگی حس کرد نمیتونه کلماتش رو درست بچینه و این باعث کلافگیش میشد .
نمیتونست خواستش رو به راحتی بیان کنه .میخواست برای این یک ساعت هم که شده همه چی رو فراموش کنه و با جیمین خودش رو از این زندگی دور کنه .
حتی برای یه ساعت میخواست چشماش رو روی هم بذاره و فکر کنه همه چی آروم و مرتب و هیچ مشکلی ندارن
یونگی خسته شده بود .جیمین پهلو های یونگی رو گرفت و اونو محکم روی تخت کوبوند و این باعث ناله ی یونگی با یه لبخند شد .
جیمین روی یونگی خیمه زد و مشغول بازی با لباش شد .❌+۱۸❌
دستش رو آروم از کش شلوارش رد کرد و به داخل باکسر یونگی رفت .
عضوش رو در دستش گرفت و با انگشت شصتش مشغول نوازش سر ان شد .: هوممم
یونگی ناله ای کرد و چشمان پر نیازش را به جیمین دوخت .
: بیشتر بهم بده جیمینا .: چی میخوای شکلات !؟
جیمین گفت و انگشتش رو به مقعد یونگی رسوند و با انگشت وسطش دایره وار روی آن میکشید .: آههه ...میخوام دیکت رو تا آخر فرو کنی توم تا پاره بشم و اونقدر محکم داخلم بکوبی تا احساس کنم پروستاتم داره از وسط دو تیکه میشه .
: فاک ...
جیمین با شنیدن کلمات کثیف یونگی حس کرد که داره هارد میشه .
: قبلا از این چیزا نمی گفتی ! بازی های جدید یاد گرفتی شکلات من .: من فقط برای تو بازی میکنم .
: جرعتش رو نداری با کس دیگه ای این کار رو بکنی !
: البته ....ارباب .
یونگی با حالت شیطونی گفت و لبخندی تحویل جیمین داد .جیمین کش شلوار یونگی رو گرفت و اونو پایین کشید .
با پیچیدن هوای سرد بین پاهاش ، زانواش رو بهم نزدیک کرد و توی خودش جمع شد .: آع آع . نباید یونی رو از من قایم کنی !
جیمین گفت و زانو های یونگی رو از هم دور کرد .: بیشعور سرده و در ضمن یونی چیه !؟
: این کوچولویی که اینجا داره برآمده میشه .
و بوسه ای سر عضوش گذاشت .
![](https://img.wattpad.com/cover/232578691-288-k230349.jpg)
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...