( به صلاح خودتون ، میخواید بخونید میخواید نخونید ولی +۱۸ •-•)
ناله ای کرد و با باز کردن پاهاش فضای بیشتری در اختیار ددیش گذاشت
حسی که زبون جانگ کوک بهش می داد فوق العاده بود
اون تیکه گوشت نرم و گرم مدام سوراخش رو به فاک می داد و این یونگی رو تشنه تر می کرد: اههه اومم
و باز هم ناله ای سر داد و سرش رو به موچیش که پشتش نشسته بود تکیه دادالان واقعا نیاز داشت به خودش دست بزنه چون عضو بر امدش داشت دیوونش میکرد اما حیف که مچ دستاش تو دستای جیمین اسیر شده بود و جانگ کوک از پایین داشت با زبون به فاک می داد
: موچیییی ، لطفا
به حالت زاری گفت و قطره اشکی از گوشه ی چشمش سرازیر شدبا اینکه قلب جیمین با دیدن قطره اشک یونگی به رحم اومده اما باید برخورد جدی داشته باشه
پس پوزخندی زد و سرش رو تا گوش یونگی خم کرد: وقتی با اون استایل جلوی ما ظاهر میشی باید به عواقبش هم فکر کنی
: موچیییی
نالید و با تکون دادن مچ دستش سعی در آزاد کردن آنها داشت اما تقریبا غیر ممکن بودجیمین راست می گفت
حوصله ی یونگی تو خونه سر رفته بود پس برای یکم بازی ، یه شب با پوشیدن لباس باز و توری و البته زدن گوش های گربه ایش تو اتاق خوابشون منتظر جیمین موند
اما اینو نمیدونست که ددیاش برای گرفتن یه پرونده همراه جیمین میان تو خونه و از شانس بدش در حالی که داشت خودش رو تو آیینه چک میکرد ددی کوکیش در رو باز کرد و یونگی رو دیدرشته ی افکارش با برگردونده شدن توسط جانگ کوک پاره شد و جیمین با گرفتن پاهاش اونو سمت خودش کشوند
: ددی ~
: قرار نیست به این زودی ها کام بشی کیتن .
تهیونگ گفت و با انداختن رینگ پلاستیکی دور دیک یونگی از به کام اومدنش جلوگیری کردناله اش تبدیل به فریاد شد وقتی جیمین بدون هیچ لوبی واردش شد
یونگی یه پسر بود اما رابطه های زیادی که با ددیاش داشت باعث می شد که برای حس کردن دیک ددیاش داخل سوراخش در حالی که دارن پروستاتش رو از وسط نصف می کنن له له بزنهباتم بودن یه حس فوق العاده داشت !
وقتی جانگ کوک زیر پا های یونگی نشست چشمای شوگا به بیشترین درجه ی خودش رسید
: ددی اههههه
و جانگ کوک هم کنار جیمین وارد یونگی شد و این برای یونگی فشار زیادی رو به همراه آوردوقتی هر دو شروع به ضربه زدن کردن به معنای واقعی حس پاره شدن رو داشت
دستاش رو روی صورتش گذاشت و شروع به ناله کردن کرد: ااههه اومممم
دستاش بوسیله یه جفت دست قدرتمند کنار زده شد و با اینکه چشماش پر از اشک شده بود اما میشد متوجه شد که تهیونگ با چشمانی پر از برق شهوت در حال دیدنش هست
رو صورتش خم شد و شروع به بوسیدن اون لبای صورتی و ابنباتی کرد
صدای نفساش و ناله های خفه اش تو کل اتاق پیچیده شد و همراه اون صدای ناله ی جیمین و جانگ کوک هم بلند شده بود
: زود باش بیبی بوی ... ددی میخواد دوباره گرمای دهنت رو دور دیکش حس کنه
و صدای بم تهیونگ تو گوشش پیچیداونقدر غرق لذت و درد بود که نمی فهمید کجاست یا چیکار میکنه
فقط با باز کردن دهنش باعث شد حس کنه علاوه بر سوراخش ، دهنش هم درحال پاره شدن پاشهجوری که عرق از روی پیشونی هاشون سرازیر می شد انگار هوا برای هر چهار نفر کوره ی آتیش شده بود
صدای بدناشون
صدای ناله هاشون
صدای جیر جیر تخت
و بدن برهنه ی هر چهار نفرشون
سمفونی از شهوت رو پخش می کردتهیونگ تو دهنش کام شد و بعد از اون جیمین و جانگ کوک هر کدوم به نوبت داخلش ارضا شدن
صدای نفس نفساشون لحظه ای قطع نمیشد و جانگ کوک با برداشتن رینگ و مالش دادن دیک یونگی به کام شدنش کمک کرد
بدن هر چهارتاشون رو تخت بی نوا افتاد
تپش قلباشون که برای همدیگه رخ میداد
جوری که از همدیگه مراقب می کردن
جوری که به فکر یکدیگر بودن
و حتی نفس هایی که هماهنگ با هم رفت آمد میکردنیونگی لبخند بی جونی زد
کاش برای همیشه زندگی باهاشون مهربون میشدولی آینده هیچ وقت واضح نیست
نه برای من
نه برای شما ها
و حتی نه برای یونگی
![](https://img.wattpad.com/cover/232578691-288-k230349.jpg)
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...