: نمی خواد . همین الان هم یکی حاضره که به ما کمک کنه .
: کی !؟
: افسر جانگ .
............امروز ۲۵ نوامبر ، هشت روز از وقتی که یونگی به زندان سمانگ محکوم شد میگذره .
تو این هشت روز خیلی چیز ها رو تجربه کرد
مرگ
درد
هیجان
نفرت
و البته عشقسه روز از آخرین مسابقه گذشته بود و هنوز جای کبودی ها روی تن یونگی باقی مونده
طوری که هر بار تهیونگ با دیدنشون خودش رو سرزنش میکنه که چرا بیشتر مراقب اون پیشی کوچولو نبود .دیروز زمان ملاقات بود و تهیونگ ماجرا رو برای جانگ کوک تعریف کرد و صد البته جانگ کوک هم برای راضی کردن افسر جانگ تا امروز هزاران بدبختی رو پشت سرش گذاشته بود .
بالاخره امروز ۲۵ نوامبر روز بازرسی ، افسر جانگ با اینکه مقامش بالاتر از بازرسی ساده بود اما راضی به وارد شدن به داخل زندان سمانگ شد .
یبار دیگه نقشه رو با خودش مرور کرد
ده دقیقه وقت دارن تا ببینن خروجی اضطراری رینگ مسابقه دقیقا به کجا باز میشه و الان تهیونگ و یونگی منتظر علامت جانگ بودن تا دوربین هارو خاموش کنه و دوربین راهرو چیزی رو ازشون ثبت نکنهو همینطور هم شد
دوربین چرخشی راهروی انفرادی سه بار به طور دستی سرش به چپ راست تکون داده شد و یونگی شروع به شمردن کرد
پنج
چهار
سه
دو
یک
حالا !اگر تا پنج ثانیه خبری نشد یعنی دوربین به طور موفقیت آمیزی خاموش شدن و از الان ده دقیقه شروع میشه
تهیونگ نگاهی به ساعتش انداخت
: ده دقیقه کیتن
با صدای آرومی گفت و یونگی سرش رو به علامت تأیید تکون دادهر دوشون به سمت رینگ مسابقه دویدن
اونجا بخاطر مسائل ترس از لو رفتن هیچ دوربینی کار نشده بود و این کار رو برای تهیونگ و یونگی آسون تر می کرد .هر دو با سرعت به سمت راه پله های خروجی اضطراری دویدن و بعد از بالا رفتن از آن ، وارد منطقه ی ممنوعه ی محوطه شدن
عصر بود ، خورشید غروب کرده بود و محوطه رو به تاریکی می رفت
اینجا خالی بود ولی چند تا دستگاه ابوقراضه رو اون پشت مشت ها گذاشته بودن .
یونگی نگاهی به بالا انداخت
دو برج درست دو طرف دیوار بود و نگهبانی می دادنیه لحظه یونگی حس کرد بدنش از روی زمین جدا شده و به سمت عقب پرتاب شد
محکم توی بغل تهیونگ فرود اومد و تهیونگ با نگاهی که به یکی از برج ها انداخت ، منظورش رو به یونگی رسوند .همون لحظه یه نگهبان به جایی که دقیقا یونگی حضور داشته نگاه می کرده و خداروشکر که شکش بعد از چند ثانیه از بین رفت و به طرف دیگه ی برج حرکت کرد .
![](https://img.wattpad.com/cover/232578691-288-k230349.jpg)
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...