Part : 49

724 129 28
                                    

بعد از اینکه تماسش با یونگی قطع شد به سمت اتاق جانگ کوک رفت .

بعد از اقدامات استریل شدن بدنش و پوشیدن ماسک وارد اتاق شد .

: آقای دکتر !؟ چیزی شده که بیرون اتاق باهم صحبت نمی کنیم !؟

دکتر روشو به سمت جیمین برگردوند .
: راستش آقای پارک . من کسی نیستم که میخواد با شما صحبت کنه ......
و با دستش به جانگ کوک اشاره کرد .
: ایشونه و من زحمتم رو براتون کم می کنم .
و از اتاق بیرون رفت .

جیمین با تعجب به سمت جانگ کوک برگشت .
جانگ کوک تو اون اتاق سفید واقعا معصوم و بی دفاع دیده می شد .

آروم لای چشمانش را باز کرد و به جیمین چشم دوخت .
: جیمین ..... شوگا کجاست !؟

جیمین به سرعت روی صندلی کنار جانگ کوک نشست .
: خونست . جاش امنه . اونجا پر از محافظه .

جانگ کوک تند تند سرش رو به سمت چپ و راست تکون داد و قطره اشکی از کنار چشمش سرازیر شد .

: نه نه اصلا جاش امن نیست ...... یونگ هه پیداش می‌کنه بعد میکشتش ..... اون روانیه جیمین .

: هی هی آروم باش منظورت چیه !؟

: یونگ هه تهیونگ رو کشته .
و نگاه پر از غمش رو به جیمین دوخت .

: چی !؟

: اون روانی تهیونگ رو کشت . خودش به من گفت .......بخاطر همین دیر کرده بود چون مرده .
چشمانش را بست و قطرات اشک صورتش را خیس کردند .

: نه جانگ کوک ! تهیونگ دیر کرده بود چون دستگیر شده ......اون نمرده کوک .

: این یه دروغه برای اینکه حال من بهتر بشه ؟!

: نه نه اصلا ....
میخواست دنبال گوشیش برگرده که یادش افتاد قبل از وارد شدن به اتاق ازش گرفتن .
: من مدرک دارم کوکی . اون تو بازداشتگاهه .

جانگ کوک آروم شده بود .
همینطور که به یک نقطه زل زده بود سرش رو به علامت تایید تکون داد .

: برو پیشش .

: چی !؟

: برو پیش شوگا اون جاش امن نیست . یونگ هه از هر موقعیتی استفاده می‌کنه تا بخاطر دلایلی که روحمم خبر نداره ، بهش آسیب بزنه .

جیمین با تعجب به جانگ کوک زل زده بود و باشه ی کوتاهی زیر لب گفت .

: حالا هرچه سریعتر برو . من چیزیم نمیشه .

جیمین بلند شد و آروم از اتاق خارج شد .
قبل از اینکه در رو پشت سرش ببنده نگاه نگرانی به جانگ کوک انداخت و جانگ کوک با لبخند کوتاهی از نگرانیش کم کرد .

داخل پارکینگ شد تا سوار ماشین بشه ولی یهو دستمالی جلوی راه تنفسیش قرار گرفت .

بی حواس کمی از گاز رو وارد ریه هایش کرد . با سر به شخص پشت سرش ضربه زد که باعث شد اون شخص از پشت روی زمین بیفته .

دستش رو روی ماشین گذاشت تا تکیه گاهش بشه .

: دیگه دیره
پسرک پوزخندی زد و بلند شد .

جیمین سرگیجه ی بدی گرفت و صورت شخص مقابلش رو تار میدید .

: گاز تا الان اثر کرده ، عروسک من .
و دستش رو روی گونه ی جیمین گذاشت .

جیمین میخواست دستش رو پس بزنه ولی بدنش سست شد و دو زانو روی زمین افتاد .

پسرک با صورت خونیش به چهره ی زیبای جیمین زل زد و لباش رو لیسید .

: نمیتونی تصور کنی که چه بلا های قشنگی میتونم روی پوست زیبات امتحان کنم .

چشمان جیمین بسته شد و دیگه چیزی نفهمید .

....................

حسم بهم میگه کم بود 😓
و کاور بالا صرفا جهت تصور بهتر از جیمین بود 😓😓😓😓😓

Destiny |Minyoon| (Completed)Where stories live. Discover now