بعد از اینکه تماسش با یونگی قطع شد به سمت اتاق جانگ کوک رفت .
بعد از اقدامات استریل شدن بدنش و پوشیدن ماسک وارد اتاق شد .
: آقای دکتر !؟ چیزی شده که بیرون اتاق باهم صحبت نمی کنیم !؟
دکتر روشو به سمت جیمین برگردوند .
: راستش آقای پارک . من کسی نیستم که میخواد با شما صحبت کنه ......
و با دستش به جانگ کوک اشاره کرد .
: ایشونه و من زحمتم رو براتون کم می کنم .
و از اتاق بیرون رفت .جیمین با تعجب به سمت جانگ کوک برگشت .
جانگ کوک تو اون اتاق سفید واقعا معصوم و بی دفاع دیده می شد .آروم لای چشمانش را باز کرد و به جیمین چشم دوخت .
: جیمین ..... شوگا کجاست !؟جیمین به سرعت روی صندلی کنار جانگ کوک نشست .
: خونست . جاش امنه . اونجا پر از محافظه .جانگ کوک تند تند سرش رو به سمت چپ و راست تکون داد و قطره اشکی از کنار چشمش سرازیر شد .
: نه نه اصلا جاش امن نیست ...... یونگ هه پیداش میکنه بعد میکشتش ..... اون روانیه جیمین .
: هی هی آروم باش منظورت چیه !؟
: یونگ هه تهیونگ رو کشته .
و نگاه پر از غمش رو به جیمین دوخت .: چی !؟
: اون روانی تهیونگ رو کشت . خودش به من گفت .......بخاطر همین دیر کرده بود چون مرده .
چشمانش را بست و قطرات اشک صورتش را خیس کردند .: نه جانگ کوک ! تهیونگ دیر کرده بود چون دستگیر شده ......اون نمرده کوک .
: این یه دروغه برای اینکه حال من بهتر بشه ؟!
: نه نه اصلا ....
میخواست دنبال گوشیش برگرده که یادش افتاد قبل از وارد شدن به اتاق ازش گرفتن .
: من مدرک دارم کوکی . اون تو بازداشتگاهه .جانگ کوک آروم شده بود .
همینطور که به یک نقطه زل زده بود سرش رو به علامت تایید تکون داد .: برو پیشش .
: چی !؟
: برو پیش شوگا اون جاش امن نیست . یونگ هه از هر موقعیتی استفاده میکنه تا بخاطر دلایلی که روحمم خبر نداره ، بهش آسیب بزنه .
جیمین با تعجب به جانگ کوک زل زده بود و باشه ی کوتاهی زیر لب گفت .
: حالا هرچه سریعتر برو . من چیزیم نمیشه .
جیمین بلند شد و آروم از اتاق خارج شد .
قبل از اینکه در رو پشت سرش ببنده نگاه نگرانی به جانگ کوک انداخت و جانگ کوک با لبخند کوتاهی از نگرانیش کم کرد .داخل پارکینگ شد تا سوار ماشین بشه ولی یهو دستمالی جلوی راه تنفسیش قرار گرفت .
بی حواس کمی از گاز رو وارد ریه هایش کرد . با سر به شخص پشت سرش ضربه زد که باعث شد اون شخص از پشت روی زمین بیفته .
دستش رو روی ماشین گذاشت تا تکیه گاهش بشه .
: دیگه دیره
پسرک پوزخندی زد و بلند شد .جیمین سرگیجه ی بدی گرفت و صورت شخص مقابلش رو تار میدید .
: گاز تا الان اثر کرده ، عروسک من .
و دستش رو روی گونه ی جیمین گذاشت .جیمین میخواست دستش رو پس بزنه ولی بدنش سست شد و دو زانو روی زمین افتاد .
پسرک با صورت خونیش به چهره ی زیبای جیمین زل زد و لباش رو لیسید .
: نمیتونی تصور کنی که چه بلا های قشنگی میتونم روی پوست زیبات امتحان کنم .
چشمان جیمین بسته شد و دیگه چیزی نفهمید .
....................
حسم بهم میگه کم بود 😓
و کاور بالا صرفا جهت تصور بهتر از جیمین بود 😓😓😓😓😓
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...