.......................: نگران نباشید اقای کیم ، ایشون بخاطر اینکه بلافاصله بعد از سرم وایسادن ، فشارشون افتاد .
: مرسی آقای دکتر .
دکتر سری تکان داد و از اتاق خارج شد .: اخخخ
: جانگ کوک ! .... بیدار شدی !؟ ..... چرا اینکار رو با من می کنی !؟ فک کردم چیزیت شده .
: شوگا .....
با بی حالی نالید و به تهیونگ زل زد .تهیونگ چند لحظه به چشماش نگاه کرد .
: فقط هر اتفاقی افتاد ، خواهش می کنم آروم باش ، باشه !؟جانگ کوک ترسیده نگاش کرد و قبول کرد .
: یونگی .... بیا تو .
: یونگی !؟
تهیونگ ابرو هاش رو بالا انداخت و نگاه عاقل اندر سهیفانه ای بهش کرد .
صدای در زدن اومد و بعد قامت یونگی جلوی در ظاهر شد .
: کیتن !؟
جانگ کوک با بغض گفت .: ددی ...
شوگا با لبخند خجلی گفت و سرش رو پایین انداخت .: دلت برام تنگ نشده نه !؟
بلافاصله شوگا سرش رو بالا آورد .
: نه ددی ...من ....: چی شده کیتن !؟
: من ..... من حافظم برگشت .
و دوباره سرش رو پایین انداخت .سکوت مرگباری تو اتاق حاکم شد . شوگا نیم نگاهی به جانگ کوک انداخت .
از صورتش هیچ حالتی رو نمی شد تشخیص داد .
بالاخره صدای جانگ کوک سکوت رو شکست .
: پس اسمت یونگیه !
: آره ... اسمم مین یونگیه !
: اسم قشنگیه .
شوگا با ناباوری نگاش کرد .
: مرسی ددی: پس می خوای ولم کنی !؟
: نه راستش من دوست دارم فقط ...
: اول داستان زندگیت رو براش تعریف کن یونگی !
تهیونگ وسط حرف یونگی پرید .
: بذار بشنوه تا باهاش کنار بیاد .: خیلی خب ، باشه .
یونگی رو صندلی نشست و شروع کرد به تعریف کردن .جانگ کوک از اولش یه اخم داشت و با رسیدن به بخش جیمین ابرو هاش بالا پریدن .
: جیمین !؟ پارک جیمین !؟
: آره ددی .
: خب بقیش .
: من طی یه اتفاقی فهمیدم مازوخیسم دارم و با از دست دادن حافظم مازوخیسمم هم فراموش کردم .
و وقتی حافظم برگشت مازوخیسمم هم برگشت .: چی !؟ الان ...
: الان تحت درمانم . به لطف جیمین . و یه چیز مهم دیگه که باید بدونی .........جیمین عاشقمه .
![](https://img.wattpad.com/cover/232578691-288-k230349.jpg)
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...