: من تسلیم توئم
....کیم پوزخندی زد و عقب رفت
به میز تکیه داد و نگاه بی تفاوتی یه یونگی انداخت .: اگه هم نمی گفتی مال من بودی .
: از کجا اینقدر مطمئنی !؟
: از کجا این هم یکی از این بازی های فرارت نباشه !؟
: هرطور مایلی ولی فکر کردم من برات با ارزشم .
: نه اشتباه نکن . تو هیچ ارزشی به جز پول برای من نداری
یونگی پوزخندی در دلش زد
کارش سخته ولی ارزش امتحان کردن رو داره
: فقط پول !؟: آره فقط ..
سرش رو برگردوند که با نگاه خمار یونگی مواجه شدلبخند دلنشینی برای مرد روبروش زد و با باز کردن پاهاش روی صندلی سعی در تحریک کردن مرد داشت
سرش رو عقب انداخت و گردن شیری رنگش رو به نمایش گذاشت
: مطمئنی !؟
و با لحن اغوا کننده ای زمزمه کرد: من همجنس باز نیستم یونگی .
سرد گفت ولی نگاهش مدام بین صورت و رون های یونگی در چرخش بود .: کامان بیب فقط یبار
: اصلا
: چه فرقی برای تو داره !؟ تو قراره دیکت لذت یه سوراخ تنگ داغ رو ببره و چی بهتر از یه پسر باکره !؟
به طور قطع دروغ می گفت
تاحالا نزدیک شصت باری توسط ددیاش و جیمین به فاک رفتهمی دونست الان درست مثل یه هرزه عمل میکنه ولی قرار نیست به مرد روبروش هیچ لذتی رو بده .
یه هرزه ی بد .: من ..من نمیدونم .
بنظر موفق به تحریک کردن مرد شده: فقط یبار . اونوقت علاوه بر مسابقاتی که می خوای میتونم هر شب زیرت ناله کنم و بدنم رو در اختیارت بذارم . تصمیم با خودته . کدومش رو می خوای ارباب !
کیم لبخندی زد و با باز کردن دستای یونگی ، اونو از روی صندلی با سرعت بلند کرد .
به طرف میز رفتن و یونگی رو روی اون پرت کرد .یونگی تکخندی زد و با چسبوندن باسنش به دیک مرد ، کار رو برای کیم سختتر کرد .
: اههه هرزه ی لعنتی .
نالید و یونگی رو بجای اولش برگردوند .
و یونگی تونست کاملا برجستگی مرد رو روی باسنش حس کنه .روی میز افتاد و پشتش رو به مرد کرد . با دستاش لبه ی میز رو محکم گرفت
و درست همون لحظه ای که کیم شلوارش رو گرفت تا پایین بیاره یونگی چرخید و با پاشنه ی پاش ضربه ای به سر کیم زد .
مرد به پهلو روی زمین افتاد و یونگی با تکیه دادن یکی از پاهاش کنار سر کیم ، روی صورتش خم و شد و خیلی سرد زمزمه کرد ...
: هیچکس جرئت نداره بدون اجازه ی جیمین به من دست بزنه .
پاش رو روی عضو برآمده ی مرد گذاشت و بعد از مالش آن محکم فشار دادداد مرد در اتاق پیچید و یونگی خنده ی جنون آمیزی بر لبانش بوجود اومد
دید که دست مرد داره خیلی یواش به سمت اسلحه میره
پوزخندی زد و پاش رو از روی عضو مرد برداشت و محکم روی مچ دست مرد کوبوندداد مرد برای بار دوم به هوا رفت و وقتی صدای شکستن استخوانش به گوش یونگی رسید ، پایش را از روی دست کیم برداشت
: بشکنه دستی که بی اجازه به اموال بقیه دست درازی میکنه !
صدای ترق تروقی از پشت در اومد و یونگی با سرعت سرش رو بالا آورد
: دیدی یونگی ... تو نمیتونی از پس نگهبان های من بر بیای .
کیم گفت و قهقهه ای زد و با درد ادامه داد ...
: کارت ساختست بچه .
![](https://img.wattpad.com/cover/232578691-288-k230349.jpg)
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...