Part : 82

602 112 13
                                    

حالا که دنیا همین رو ازش می خواست چرا وو به همچین آدمی تبدیل نشه !؟

یه هیولا که فقط برای نابودی بوجود اومده
نابودی زندگی دیگران
..........

: خب .... نقشه !؟
تهیونگ با حالت سوالی و تن صدای پایینی پرسید و با گذاشتن سینی غذاش روی میز ، مقابل یونگی نشست .

: هوممم یکی هست که دارم روش فکر میکنم .
یونگی با لحن کیوتی در حالی که دهنش پر بود گفت .

: خب میشه با منم به اشتراکش بذاری پیشی شکمو !؟
تهیونگ گفت و یکی از سیب زمینی های سرخ شده ی یونگی رو داخل دهنش گذاشت
بلافاصله بعد از اینکه طعمش رو با بزاق دهانش حس کرد چینی به پیشونیش داد و با اکراه اون ماده ی بد مزه رو قورت داد
مزه ی فریزر میداد . معلوم بود از بس داخل فریزر های آشپز خونه بودن که مونده شدن .

یونگی بعد از شنیدن این جمله اخمی کرد و نگاه غضبناکش رو به تهیونگ داد
: ددی بد
آروم گفت و سینی غذاش رو از جلوی تهیونگ کنار کشید .

: خب ... سلول های انفرادی .

: چی !؟
سرش رو بالا اورد و کلی علامت سوال بالای سرش به یونگی نگاه کرد .

: وقتی بهم شوک الکتریکی زدن و بردنم داخل راهرو ها فهمیدم که داخل یه زیر زمین هست که بتونن راحتتر زندانی ها رو به رینگ مسابقه ببرن .

: این یعنی ...

: یعنی اونجا رو جوری ساختن که بازرس های دولت متوجه وجود یه سالن بیست متری نشن .ارتفاعش هم حدود ...
چشمانش را ریز کرد تا به طور تقریبی ارتفاع سالن رو به دست بیاره .
: فک کنم حدود شیش متر بود .

: شیش متر !؟
کمابیش فریاد زد .

: هیس ! ...
یونگی انگشت اشارش رو روی دهنش گذاشت و تهیونگ محتاط اطراف رو نگاه کرد ولی کسی متوجه صحبت هایشان نشده بود .
: آره ...و جالبیش اینجاست که توی نقشه ای که برام فرستاده شده وجود نداره ...یعنی تو هیچ نقشه ای نیست .

: اوه شیش متر زیاده . حداقل باید شک کنن !

یونگی با بی‌خیالی شونه ای بالا انداخت و تیکه گوشتی رو داخل دهنش گذاشت .
: پول ! ... رشوه به بازرس های عن دولت همیشه جواب میده .

تهیونگ خنده ی ریزی کرد
یادشه بار ها خودش برای خرید و فروش مواد به آدم ها رشوه می‌داده .
پول واقعا آدم رو کور می‌کنه
مخصوصا کسایی که وجدانی برای عذاب کشیدن ندارن .

: حالا برای چی میخوای وارد سالن بشی !؟

: خروجی اضطراری .... راه خروجش به پشت ساختمون باز میشه و اگه ما ...

تهیونگ نذاشت یونگی حرفش رو کامل بگه و وسط صحبتش پرید .
: اگه ما تو محوطه اصلی شورش راه بندازیم ...

یونگی تکخندی زد و ادامه داد
: سد دفاعی پشتی ضعیف میشه . برجک های نگهبانی حواسشون به شورش جلوی محوطه پرت میشه تا کسی فرار نکنه .

: چطور میخوای وارد سالن مسابقه بشی !؟
تهیونگ پرسید و یونگی دست از جویدن برداشت و به روبروش زل زد .

: نمی‌تونیم .
و وقتی نگاه وات د هل تهیونگ رو دید ادامه داد ..
: به تنهایی نمی‌تونیم . به کمک احتیاج داریم .

: با کوک مشورت میکنم تا یکی رو پیدا کنه .

: نمی خواد . همین الان هم یکی حاضره که به ما کمک کنه .

: کی !؟

: افسر جانگ .
یونگی گفت و با برداشتن سینی خالی سالن غذاخوری رو ترک کرد .

Destiny |Minyoon| (Completed)Where stories live. Discover now