.............جانگ کوک پوفی کشید و وارد اتاق خواب شد . امروز از همه طرف براش بد میومد .
شوگا رو تخت نشسته بود و با پاهاش بازی می کرد .
: ددی ...
: هوم !؟
: حوصلم سر رفته !
جانگ کوک نگاهش رو به شوگا داد .
: چی !؟: گفتم حوصلم سر رفته !!
: نمیشه با اون پات بری بیرون .
و روی مبل نشست .شوگا چشماش رو خط کرد و لبخندی به افکار شیطانی خودش زد .
جانگ کوک سرش رو بلند کرد که شوگا رو دید با یه نگاه ترسناک بالا سرش ایستاده .
: کیتن !؟ نباید اینقدر به پات فشار بیاری !
: نمی خوام .
شوگا اخماش رو تو هم کرد و روی پای جانگ کوک نشست .: کیتن !؟ این...
: کیتن دلش برای ددیش تنگ شده .
شوگا تندی گفت و محکم تر به جانگ کوک چسبید .: عامممممم.....خب... ددی چیکار کنه تا این دلتنگی کیتنش رفع بشه !؟
: بزاره کیتن باهاش بازی کنه .
شوگا کنار لاله ی گوش جانگ کوک زمزمه کرد .: ... چی !؟ .... چه بازی !؟
جانگ کوک نگاه نگرانش رو به شوگا دوخت و منتظر جواب شد .: ددی باید بره رو تخت بشینه و چشماش رو ببنده تا کیتن سوپرایزش کنه .
و مشغول مکیدن لاله ی گوشش شد .: نه شوگا .... خودت رو اذیت نکن .
و می خواست شوگا رو کنار بزنه تا بلند شه ولی شوگا محکم هولش داد که باعث شد جانگ کوک روی زمین بیفته .
شوگا با سرعت اومد روش ، دستاش رو دو طرف سر جانگ کوک گذاشت و خیلی جدی به چشم های ددیش زل زد .
: کیتن وحشی شده ! دلش بازی با ددیش رو می خواد .
بعد چشماش رنگ غم گرفت و لباش آویزون شد .
: یعنی ددی دیگه نمی خواد با کیتن بازی کنه !؟ دیگه ددی کیتن رو دوست نداره !؟ اینجوری کیتن تا صبح گریه می کنه .
: نه نه ددی عاشق کیتنشه .
: پس باید با کیتن بازی کنه !
: باشه باشه ..... از روی ددی بلند شو که ددی بره رو تخت تا کیتن باهاش بازی کنه .
شوگا لبخندی زد و از روی جانگ کوک بلند شد .
: برو رو تخت بشین و چشمات رو با دستات ببند .
: باشه ...
جانگ کوک خیلی محتاط بلند شد .
میدونست از پس این رفتار شوگا بر نمیاد .: حالا نگاه نکن وگرنه کیتن عصبانی میشه .
و لبخندی از روی ذوق زد .
YOU ARE READING
Destiny |Minyoon| (Completed)
Fanfictionنام فن فیکشن : سرنوشت کاپل ها : تهکوکگی ، مینیون ، تهکوک ژانر : رمنس ، اکشن ، اسمات ، تریسام ، جنایی ، معمایی و روان گردان رده سنی : +۱۸ خلاصه : داستان درباره ی زندگی مین یونگی هست که چطور از کیتن لوس ددیاش تبدیل به یه قاتل تحت تعقیب پلیس میشه...