Part : 18

1.5K 214 46
                                    


.............

جانگ کوک ‌پوفی کشید و وارد اتاق خواب شد . امروز از همه طرف براش بد میومد .

شوگا رو تخت نشسته بود و با پاهاش بازی می کرد .

: ددی ...

: هوم !؟

: حوصلم سر رفته !

جانگ کوک نگاهش رو به شوگا داد .
: چی !؟

: گفتم حوصلم سر رفته !!

: نمیشه با اون پات بری بیرون .
و روی مبل نشست .

شوگا چشماش رو خط کرد و لبخندی به افکار شیطانی خودش زد .

جانگ کوک سرش رو بلند کرد که شوگا رو دید با یه نگاه ترسناک بالا سرش ایستاده .

: کیتن !؟ نباید اینقدر به پات فشار بیاری !

: نمی خوام .
شوگا اخماش رو تو هم کرد و روی پای جانگ کوک نشست .

: کیتن !؟ این...

: کیتن دلش برای ددیش تنگ شده .
شوگا تندی گفت و محکم تر به جانگ کوک چسبید .

: عامممممم.....خب... ددی چیکار کنه تا این دلتنگی کیتنش رفع بشه !؟

: بزاره کیتن باهاش بازی کنه .
شوگا کنار لاله ی گوش جانگ کوک زمزمه کرد .

: ... چی !؟ .... چه بازی !؟
جانگ کوک نگاه نگرانش رو به شوگا دوخت و منتظر جواب شد .

: ددی باید بره رو تخت بشینه و چشماش رو ببنده تا کیتن سوپرایزش کنه .
و مشغول مکیدن لاله ی گوشش شد .

: نه شوگا .... خودت رو اذیت نکن .

و می خواست شوگا رو کنار بزنه تا بلند شه ولی شوگا محکم هولش داد که باعث شد جانگ کوک   روی زمین بیفته .

شوگا با سرعت اومد روش ، دستاش رو دو طرف سر جانگ کوک گذاشت و خیلی جدی به چشم های ددیش زل زد .

: کیتن وحشی شده ! دلش بازی با ددیش رو می خواد .

بعد چشماش رنگ غم گرفت و لباش آویزون شد .

: یعنی ددی دیگه نمی خواد با کیتن بازی کنه !؟ دیگه ددی کیتن رو دوست نداره !؟ اینجوری کیتن تا صبح گریه می کنه .

: نه نه ددی عاشق کیتنشه .

: پس باید با کیتن بازی کنه !

: باشه باشه ..... از روی ددی بلند شو که ددی بره رو تخت تا کیتن باهاش بازی کنه .

شوگا لبخندی زد و از روی جانگ کوک بلند شد .

: برو رو تخت بشین و چشمات رو با دستات ببند .

: باشه ...
جانگ کوک خیلی محتاط بلند شد .
میدونست از پس این رفتار شوگا بر نمیاد .

: حالا نگاه نکن وگرنه کیتن عصبانی میشه .
و لبخندی از روی ذوق زد .

Destiny |Minyoon| (Completed)Where stories live. Discover now