لبه پرتگاه

2.9K 73 32
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت301
وقتی از دستشویی بیرون اومدم گوشیم توی دستش بود اصلا حواسم نبود چه اتفاقی افتاده نزدیک تر شدم صفحه گوشیو نشونم داد چت من و فرشته بود

فرشته : نگین جون ممنون بابت امروز خیلی آروم شدم بعد از دیدنت

در همون لحظه دهنم خشک شد و به چشاش خیره شدم چشمایی که خشمش رو قبلا هم دیده بودم اما هیچوقت ترسش برام تکراری نشده بود

+ چرا لال شدی چه غلطی کردی
- هیچی فقط باید میرفتم ببینمش
+ باید؟ با اجازه کی؟؟
- مجبور بودم آخه...
+ زر بززززن

فریادش توی سالن پیچید و من از ترس تکون شدیدی خوردم

- اون عکس شمارو کنار خودش استوری گذاشته بود
+ اون هر گوهی میخواد بخوره گفتم تو با اجازه کی رفتی دیدیش
- من نمیخواستم اون شمارو ازم بگیره
+ چند بار باید از توی این گوشی لعنتی گند کاریای تورو ببینم
- ببخشید

سرمو پایین انداختم و نتونستم توی چشاش نگاه کنم اون هم گوشی رو محکم روی میز گذاشت و به طرف در خروجی رفت

+ دنبالم بیا

بی معطلی راه افتادم اما پله هارو به طرف بالا رفت و منم ترس همراه با کنجکاوی و تعجب داشتم و دائم توی ذهنم سوال ایجاد میشد که کجا میریم و قراره چیکار کنه؟

دو طبقه رو بالا رفتیم و به در پشت بوم رسیدیم قفل درشو باز کرد و من آب دهنمو قورت دادم به سمتم نگاه کرد و با اشاره ش بهم فهموند باید جلوتر برم.

روی پشت بوم بودم و به خاطر بلندی ساختمون قسمتی از شهر دیده میشد و بقیه ساختمونا پایین تر بودن.ارباب هم در رو از بیرون دوباره بست و به سمتم اومد

- آقا میخواین چیکار کنین
+ هییسس

چهار تا انباری روی پشت بوم قرار داشت و کنار دیوارش یه نردبون تکیه داده شده بود ارباب بازومو گرفت منو به سمت اون نردبون برد

+ برو بالا

لبه های نردبون رو گرفتم و با دقت خاصی که ناشی از ترس بود بالا رفتم و حالا از روی پشت بوم هم ۳ ۴ متری بالاتر بودم.

ارباب هم به من ملحق شد و دستاشو توی جیبش و سرشو کج کرد

+ با اجازه کی رفتی؟
- من...من فقط...
+ درست حرف بزن
- نمیدونم فقط رفتم

به طرفم اومد منم کمی به عقب رفتم ولی راه زیادی تا لبه اونجا نبود.

گلومو با دست راستش گرفت انگشتاش اونقدر فشار آورد که راه تنفس سخت شد و منو به عقب هول داد تلاشم برای دیدن پشت سرم بی نتیجه بود و نمیتونستم گردنمو بچرخونم.

وقتی به لبه رسیدیم پاشنه کفشم روی هوا بود و پیرهن ارباب رو چنگ زدم و اون منو نگه داشت

...Where stories live. Discover now