شک و تردید

2.6K 77 29
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت387

به خونه رسیدم مامانم‌ با تلفن حرف میزد و من توی اتاق لباسامو درآوردم چند لحظه توی فکر این بودم که ارباب چرا اینقدر درهم و پریشون بود.

با لباس زیر ایستاده بودم و تاپم توی مشتم بود که حضور کسیو احساس کردم سرمو به سمت در بردم مامانم با تعجب به پشتم خیره شده بود.

وقتی به کبودی و جای ترکه ها نگاهی انداختم تمام دنیا روی سرم خراب شد.

سریع شلوارمو از روی صندلی برداشتم تا بپوشم مامانم جلو اومد و لبه شلوارو گرفت

مامان : وایسا ببینم اینا چیه نگین
- هیچی مامان خوردم زمین
مامان : چرا قایمشون میکنی صبر کن گفتم
- مامان به خدا هیچی نیست اون روز اردو بدجوری روی زمین کشیده شدم
مامان : نگین تو داری یه چیزیو مخفی میکنی
- نه چیو مخفی کنم تو که میدونی من پوستم حساسه تا یجا میخورم زود کبود میشم ندیدی اون شب لباسام چقدر کثیف بود
مامان : نگین توی چشای من نگاه کن

سعی داشتم توی چشاش خیره نشم میدونستم از اینکه دارم یه چیزیو پنهون میکنم خبر دار میشه ولی برای لحظه ای بهش نگاه کردم و صورتمو جدی نشون دادم

مامان : تو چیزیو پنهون نمیکنی از من؟؟
- آخه چیو پنهون کنم خودت که اون شب وضعیت منو دیدی

بخاطر شرایط شبی که از اردو برگشتم‌ بهونه خوبی دستم بود اما اون ته دلش شکی عمیق وجود داشت شکی که خودم با حواس پرتم بوجود آوردم.

چجوری میتونستم این موضوع رو به ارباب بگم به کسی که اگه بفهمه شاید دوباره موضوع تغییر رابطه رو مطرح کنه و من اینو نمیخواستم.

توی اتاق به خودم فحش و لعنت میفرستادم که بعد این چند سال که همیشه مراقب بودم تا کسی بدنمو نبینه حالا چطور شد که بیخیال لخت وسط اتاق با بدن کبود ایستاده بودم.

نفس عمیقی کشیدم و برای اینکه خودمو عادی جلوه بدم به بیرون از اتاق رفتم و با مامانم حرف زدم اما اون سر سنگین و مشکوک جوابمو میداد.

کاش میفهمیدم چی توی ذهنش میگذره و اگه اون چیزی که فکر میکنم باشه اقدامی نکنه که همه چی بهم بریزه.

رفتارای مامانمو زیر نظر گرفته بودم حتی وقتی به سمت تلفن رفت قلبم توی دهنم اومد اما اون با خالم حرف زد و مثل همیشه صحبتای معمولی رد و بدل شد.

من بیشتر از اون مشکوک و غیر عادی شده بودم وقتی رفتار خودمو بررسی کردم به این نتیجه رسیدم مثل همیشه به اتاقم برم و کاری بهش نداشته باشم.

سریالی که این مدت تماشا میکردم رو چند قسمتشو دانلود کردم و شروع به دیدن کردم گاهی وسط دیدنش ذهنم به سمت مامانم میرفت و تمام احتمالاتو بررسی میکردم اما دوباره توجهم به فیلم جذب میشد.

...Where stories live. Discover now