the fault in our stars

7.1K 111 23
                                    

#پارت94
توی اون شلوغی صدامو شنید و به سمتم اومد و روی صورتم خم شد

+ نگین صدامو میشنوی؟ عزیزم من اینجام چیزی نشده
- مسعود
+ جانم‌ چیزی نیس عزیزم فقط یکم آسیب دیدی الان اورژانس میاد

بالای پیشونیم میسوخت و بهش دست زدم و خون رو دیدم بالای ابروم جراحت برداشته بود چند دقیقه بعد آمبولانس اومد داخل ماشین قسمت هایی که بدنم درد میکرد رو پرسید منم با اشاره به سرم بهش فهموندم فقط اون ناحیه درد میکنه آروم از ماشین با کمک ارباب پیاده شدم و توی آمبولانس رفتم بالای ابروم رو تمیز کرد و ماده ای بهش زد که حسابی سوزوند ارباب به جلوی در اومد و حالمو پرسید اون آقا هم گفت که نیاز به بخیه نداره و فقط ضربه دیده منم خیالم راحت شد.
دیگه کاملا هوشیار شده بودم از ماشین آمبولانس پیاده شدم و ماشین ارباب رو دیدم وحشت کردم عقبش کاملا داغون شده بود و چیزی از صندوق عقب باقی نمونده بود همون جا وایساده بودم که ارباب به طرف راننده ماشین پشتی رفت و اونم آسیب دیده و دماغش شکسته بود

+ اگه خانومم کاریش میشد زندت نمیذاشتم

اونم با ترس از ارباب فقط عذرخواهی میکرد با کمک مردم دوتا ماشین رو به کنار بزرگراه انتقال دادن و پلیس گزارش خودشو و آمبولانس رو نوشت و دوتا ماشین رو با یدک کش به پارکینگ بردن و ارباب کنار بزرگراه تاکسی گرفت و سوار شدیم و کنارش بهش چسبیدم و بازوشو گرفتم سرمو روی شونش گذاشتم

+ تقصیر‌ منه باید کمربندتو میبستم
- آقا تقصیر شما چیه این حرفو نزنین من باید میبستم
+ همیشه خودم اینکارو میکردم این بار فراموش کردم
- آقا توروخدا خودتونو مقصر ندونین من خوبم
+ اول میبرمت خونه
- آقا میشه بریم خونه شما؟
+ میتونی بیای؟
- بله که میتونم

دوباره سرمو روی شونش گذاشتم و اون با دستش آروم صورتمو لمس کرد سر راه از داروخونه قرص مسکن و لوازم پانسمان خرید تا دوباره پیشونیمو تمیز و پانسمان کنه به خونه رسیدیم و وقتی وارد خونه شدم کمی سرگیجه داشتم و اون فهمید منو محکم گرفت و به سمت تخت برد کنار تخت منو نگه داشت شال و مانتومو درآورد موهامو از جلوی صورتم عقب داد روی تیشرتم چند لکه خون بود آروم درش آورد و تا خواست منو بخوابونه بغلش کردم و دستامو دورش گرفتم و گریه م گرفت سرمو توی سینش فشار داد و منو از خودش جدا کرد

+ نگین چرا گریه میکنی آخه
- ترسیده بودم آقا
+ از چی دیوونه
- نمیدونم
+ من بیشتر ترسیدم که
- شما چرا آقا
+ اگه بلایی سرت میومد...

دوباره محکم بغلش کردم و کنار صورتشو بوسیدم انگاری داشتم ازین لحظات نهایت استفاده رو میکردم توی چشاش میخوندم چی توی دلشه صدای قلبش رو میشنیدم و بهم آرامش میداد منو روی تخت خوابوند و یه لیوان آب و قرص آورد منم خوردم و به خواب رفتم.
وقتی بیدار شدم ارباب اون طرف تر روی میز اتو تیشرتم رو اتو میکرد نگاهی به من کرد و لبخند زد

...Where stories live. Discover now