فرشته عذاب

3.4K 71 20
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت293
یه کمربند و یه کابل حلقه شده روی میز جلوی من گذاشت

+ انتخاب کن

ترسیده بودم و به هر دو نگاه میکردم آب دهنمو قورت دادم دست راستم رو مشت و توی ذهنم درد هر دو رو تصور کردم.

کابل درد بیشتری داشت و کمربند برام لذت بخش تر بود برای همین دستمو روی کمربند گذاشتم.

ارباب به کنارم اومد و دهنشو کنار گوشم آورد

+ اونیکه درد کمتری داره رو انتخاب میکنی؟
+ من هر دورو برات انتخاب میکنم

جرات مخالقت نداشتم حالا بجای یکی باید طعم هر دو رو میچشیدم.

هیجان خاصی تمام وجودمو فرا گرفت از طرفی ترس و از طرف دیگه مثل آهوی تشنه ای بودم که برای خوردن آب به کنار برکه خطرناکی پا میذاره.

مانتومو از تنم درآورد و شلوارم که هیچ دکمه و زیپی نداشت رو همراه شورتم پایین کشید.

برخورد دستش با با.سنم موهای تنمو سیخ کرد عادش بود قبل انجام هر کاری اول با دستش منو لمس کنه.

کف دستشو پشت گردنم گذاشت و منو روی میز خم کرد شکم و سینه هام چسبیده به میز بود و به کمرم قوسی دادم.

با اینکه قصدش دیدن درد کشیدن من بود اما میخواستم با یه پوزیشن خوب انداممو به نمایش بذارم.با همین کارم به لمس بیشتر با.سن و لای پام ترغیب شد.

هرچقدر منو بیشتر تحریک میکرد میدونستم خودش هم قراره تا چند لحظه دیگه بیشتر لذت ببره.

من کاملا خیس بودم و بی اختیار ناله ای ازم بیرون اومد همین کافی بود تا کارشو شروع کنه.کابل رو از هم باز کرد و با کشیدنش صاف شد یکم از کابل رو کنار رونم گذاشت و تا لای پام بالا برد.

با برخورد کابل به ک.سم تکون عجیبی خوردم و اون یه قدم به عقب رفت.از دید من خارج شد اما میشد حدس زد چیکار میکنه.

اولین ضربه روی با.سنم نشست همیشه اولین ضربه ش قدرتمند ترینش بود جوری که گچ دستمو گاز گرفتم تا جیغی نکشم.

ضربه بعدی احساس کردم پوست تنم از هم جدا شده و کمرم کمی صاف شد اما به حالت قبل برگشتم.ضربه سوم بی اراده زانوهام خم و اشک از چشمام سرازیر شد.

دو ضربه آخر رو با کمی ترحم زد شایدم فکر میکرد قراره توی مرحله بعدی جبران کنه.

بازومو گرفت و بلندم کرد و چرخوند با اشاره ش روی میز به پشت خوابیدم و اول صندل هامو و بعد شلوار و شرتمو از پام بیرون کشید.

مچ های پام رو گرفت و از هم بازشون کرد

+ پاهاتو ببندی روناتو سیاه میکنم

سرمو با ترس به چپ و راست تکون دادم و اون حالتشو برای زدن ضربه هاش تغییر داد

این بار میتونستم کامل ببینمش ذهنم دستور به دیدن حرکت دستش میداد اما دلم تماشای صورت و چشای پر هیجانش رو میخواست.

...Where stories live. Discover now