جرات یا حقیقت

1.7K 75 30
                                    

#پارت423

از ماشین پیاده شدیم من در حال دیدن منظره بودم که دستی پشت گردنمو گرفت و به سمت طبیعت برد. ترس به سراغم اومد و یه لحظه رفتارش عوض شد

- مسعود خوبی؟؟
+ دهنتو ببند

با دست راستش گردن و با دست چپش مچ دستمو گرفته بود و به سمت اون دره میبرد

- مسعود داری چیکار میکنی
+ فکر میکنی میذارم به همین راحتی بری و تنهام بذاری؟؟
- چی داری میگی وایسا حرف میزنیم جون نگین
+ اینجا آخر خط زندگیته

هرچقدر به لبه پرتگاه نزدیک تر میشدیم بیشتر میترسیدم برای لحظه ای فکر کردم جنون به سراغش اومده و میخواد منو پرت کنه.

به لبه رسیدیم فقط پاشنه های کفشم روی خاک قرار داشت و جیغی کشیدم و پیرهنشو چنگ زدم

- مسعوووود توروخدااا داری چیکار میکنی

توی چشاش نگاهی انداختم انگار نمیدونست داره چیکار میکنه و کنترلشو از دست داده بود وقتی پاهای منو دید به خودش اومد و منو عقب کشید.

خودش هم چند قدم عقب رفت و مات و مبهوت نگاهم میکرد به سمتش رفتم گریه م گرفته بود و یقه پیرهنشو توی مشتام گرفتم

- مسعووود اگه میفتادم چی چرا خودتو اینقدر اذیت میکنی

اون وقتی به حرف اومد که من چند بار تکونش دادم

+ اولش فقط خواستم بترسونمت اما...
- اما چیییی؟؟ منو بندازی پایین؟؟ میدونی چه بلایی سرت درمیارن؟؟

بازوهامو گرفت و منو بغل کرد انگار تازه متوجه شده بود چه کاری میخواست انجام بده.

به ماشین تکیه داده بود و سیگار میکشید منم از توی پاکتش که روی کاپوت بود یه نخ برداشتم و روشن کردم سکوت بین ما صداهای دیگه رو قوی تر میکرد رودخونه پایین دره و آواز پرنده ها گوش نواز بود.

قبل از رفتن تماسی به مامانم گرفتم و حال بابارو ازش پرسیدم و اونم خبر از حال خوبش داد منم تصمیم گرفتم با مسعود به خونمون بریم.

سر راه برای عصر و شام یه مقدار خرید کردیم و به خونه رسیدیم هنوز روی اوپن مقداری مشروب بود که مارو وسوسه میکرد.

در کنار خوراکیا شیشه مشروبم گذاشتم

+ باز حالت بد میشه
- نه اون بخاطر چیز دیگه ای بود

مشغول خوردن شدیم تا جایی که شیشه به تهش رسید و منم توی اوج مستی فکری به سرم زد

- میای بازی کنیم؟
+ چه بازی؟؟
- جرات حقیقت
+ این بازی دو نفره نیست
- میدونم اما ما دو نفره بازی میکنیم بطری رو میچرخونیم به جز سمت خودمون سمت راست مال تو سمت چپ مال من
+ چی میخوای از این بازی دربیاری؟
- میخوام چیزای زیادی بفهمم
+ باشه قبول ولی اگه جرات رو انتخاب کنی دهنتو سرویس میکنم
- قبوله

...Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora