پلی استیشن

7K 114 7
                                    

#پارت101
بخار حموم و گرما تنمو داغ کرد جلوتر رفتم و اون برگشت و منو دید خمیر اصلاح به صورتش مالید و تیغ رو برداشت به سمت من گرفت با چشای متعجب و درشت نگاهش میکردم

- آقا نهههههه
+ زهرمار نه بگیر ببینم صورتمو ببُری پوستتو میکنم

تیغ رو از دستش گرفتم قلبم تند میزد لرزش دست گرفتم واقعا بد موقعی دستام شروع به لرزیدن کرد یه نفس عمیق کشیدم نگاهی به صورتش که پر از خمیر اصلاح بود کردم لبه تیغ رو زبر خط ریشش گذاشتم و تنظیم کردم آروم به پایین کشیدم و خط فکشو ادامه دادم ازین کار خوشم اومد پوستش صافه صاف شد دیگه غرق کارم شدم و نفهمیدم دست دیگمو روی سینش گذاشتم تیغ رو زیر آب تمیز میکردم و به کشیدن روی صورتش ادامه میدادم سخت ترین قسمتش بالای لب و زیر چونش بود فک ارباب استخونی بود و باید با دقت بیشتری اصلاح میکردم.
کاملا جلوش قرار گرفتم و پایین تنه بدنم بهش چسبیده بود دست چپمو روی گردنش گذاشتم و با ظرافت خاصی چونه و بالای لبشو با تیغ صاف میکردم اونقدر لذت بخش بود که دلم میخواست ساعت ها طول بکشه قسمت چپ صورتش رسیدم که دستشو لای پام حس کردم و از بغل رونم به ک.سم رسوند توی شرایط سختی منو قرار داد تمرکزم برای اصلاح صورتش بهم خورد.
انگشتشو لاش میکشید منم لبه تیغ رو روی صورتش گذاشته بودم و تکون نمیدادم انگشت وسطشو داخل ک.سم کرد و منم از زیر خط ریشش تا روی شاهرگش تیغ رو کشیدم و آه بلندی از ته دلم بیرون اومد با ترس و خواهش توی چشاش نگاه کردم و تیغ رو برداشتم و بقیه صورتشو تمیز کردم.
توی آینه حمام نگاهی به صورتش کرد و زیر دوش رفت منم دیگه تحملم تموم شده بود و خیسی لای پام بیشتر میشد ولی اون اعتنایی به من نمیکرد و منو تشنه خودش نگه میداشت.شیر آب رو بست و یه حوله برداشت به سمتم پرت کرد منم خودمو خشک کردم و اونم حولشو دور خودش پیچید و به بیرون رفت.
لباس زیرام رو پوشیدم به اتاق بازی رفتم قلادمو دور گردنم بستم و بندشو به دندونام گرفتم چهار دست و پا از اتاق بیرون اومدم کنار اوپن آشپزخونه ایستاده بود و آب میخورد بهش نزدیک شدم و بندمو ول کردم و صورتمو به پاهاش مالوندم و روی پاشو لیس میزدم سرمو بالا آوردم لیوان آب توی دستش بود و نگاهی به من کرد لیوان رو روی اوپن گذاشت و بند قلادمو گرفت و به سمت بالا کشید و بلندم کرد

+ این کارارو میکنی به خواستت برسی؟
- التماستون میکنم آقا راحتم کنید

بند قلادمو گرفت و منو دنبال خودش کشوند و به سمت اتاق بازی برد منو روی تخت خوابوند دست و پاهامو به بالا برد و به دستبند و پابند بالا و پایین تخت بست از توی کمد چیزی برداشت و سرمو کج کردم و کمی به بالا بردم ویبراتور توی دستش دیدم و تمام تنم یخ کرد دفعه قبل که ازش استفاده کرد به مرز جنون رسیده بودم.
کنارم ایستاد ویبراتور رو روشن کرد و از روی شورت به ک.سم چسبوند بی اراده کمرم بالا رفت و پاهام تکون خورد جیغ بلندی کشیدم اون دستشو روی شکمم‌ گذاشت و به تخت فشار داد کمی ثابت شدم لرزشش همه شورتمو خیس کرد چند ثانیه دیگه نگهش میداشت ارضا میشدم اما این کارو نکرد ویبراتور رو برداشت منم نفس نفس میزدم.
از اتاق بیرون رفت هیچ کاریش قابل پیش بینی نبود گوشامو تیز کردم و اون توی آشپزخونه بود همش توی این فکر بودم چه اتفاقی قراره بیفته که خودش وارد اتاق شد و یه لیوان پر از یخ توی دستش بود منم با دیدنش بدجوری ترسیدم

...Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ