الهه

3.2K 91 9
                                    

#پارت242
صدای شکستن شیشه و جیغ پریسا از بیرون شنیده شد و من از جام پریدم ارباب به سرعت از اتاق بیرون رفت و منم هرچی دم دستم بود پوشیدم و دنبالش دویدم هردو با صحنه ای روبرو شدیم که منتظرش نبودیم.

علیرضا لیوان رو توی دستش شکسته بود و وسط آشپزخونه غرق در خون گریه میکرد و پریسا دست و پاش میلرزید و شوکه شده بود ارباب به طرفش دوید مچ دستشو گرفت و شیشه رو از کف دستش بیرون کشید که با فریاد علیرضا همراه بود و ارباب زیر لب بهش فحش میداد

+ احمق نفهم این چه خریتی که تو کردی

من و پریسا مات و مبهوت یه اونا نگاه میکردیم که یهو پریسا شروع به گریه کرد

پریسا : همش تقصیر منه همش تقصیر منه

با فریاد ارباب به خودم اومدم

+ یکیتون یه پارچه تمیز بیاره با شماهااام

من تکونی خوردم و داخل کمد اتاق یه پارچه بزرگ سفید پیدا کردم با دندونم کمی جویدمش و با دستام جرش دادم و به سرعت براش بردم و اونم بعد از ریختن کمی از مشروب توی شیشه روی دست علیرضا با پارچه بست و بلندش کرد

+ این زخمش باید پانسمان بشه میبرمش درمونگاه اینجارو تمیز کنین

ارباب علیرضا رو از خونه باغ بیرون برد و نور چراغ ماشین نشون از خارج شدنشون میداد و منم یه لیوان آب برای پریسا ریختم و به دستش دادم

- بخور چیزی نیست
پریسا : من عصبیش کردم تقصیر منه
- حالش خوب میشه برو روی مبل بشین من اینجارو تمیز کنم

اون به حرفم گوش داد و منم شیشه های خونی کف آشپزخونه رو جمع کردم و همه خون هارو شستم.

روی مبل نشستم به ارباب زنگ زدم اونم بعد از چنتا بوق جواب داد

+ حالش خوبه کارشون تموم شه میایم

گوشی رو قطع کردم و پریسا با چشمای پر از اشک نگام میکرد بهش اطمینان دادم که حالش خوبه اونم کمی آروم شد و ازش پرسیدم چرا اینکارو کرده

- تو که بخشیدیش چی شد یهو سر همون موضوع بود؟
پریسا : بهش گفتم دیگه بهت اعتماد ندارم و رابطه چندین سالمونو خراب کردی میخوام با پسر دوست بابام ازدواج کنم اونم مست بود یهو قاطی کرد و بقیشم خودت دیدی
- جدی گفتی؟
پریسا : تا قبل از خیانتش رو اسمش قسم میخوردم هیشکی رو جز اون نمیدیدم داشتیم آماده میشدیم ازدواج کنیم ولی وقتی دیدم بعد این همه سال با سه روز قهر کردنم میره با یکی دیگه تو جای من بودی چیکار میکردی نگین
- نمیدونم به خدا حالا قضیه ازدواجت با اون پسره چیه
پریسا : همیشه جوابم بهش منفی بود ولی یه بار دیگه سوال کردن و منم قبول کردم
- واقعا؟؟ میخوای با اون ازدواج کنی؟؟
پریسا : آره
- دوسش داری؟
پریسا : نمیدونم شاید بعدا دوسش داشتم
- داری با خودت لج میکنی؟؟
پریسا : علیرضا عوض شده اون علیرضای سه سال پیش نیس اونیکه من عاشقش شدم نیس خیلی دوستش دارم ولی دیگه نمیخوام بیشتر از این حرمتامون شکسته بشه چند وقته فقط کارمون شده دعوا و قهر و فحش و اعصاب خراب
- ولی هنوزم دوسش داری
پریسا : آره دارم ولی به نفع هردومونه

...Where stories live. Discover now