last seen a long time ago

2.5K 71 30
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت347

سرگیجه عجیبی داشتم هیچی از اتفاقات اطرافمو نمیفهمیدم توی دستای سامان در حال رقصیدن بودم اون هر لحظه منو به خودش نزدیکتر میکرد تا جایی که احساس کردم صورتشو به صورتم نزدیک میکنه اونجا بود که فهمیدم چه غلطی دارم میکنم.

با دو دستم به سینش کوبیدم و اونو از خودم جدا کردم الهه به سمتم اومد

الهه : آقا مسعود پشت دره

بغض تمام گلومو گرفته بود به سمت در دویدم و اونو روی پله ها دیدم سامان پشت سرم بازومو گرفت اما من دستمو کشیدم و توی بغل ارباب رفتم.

ارباب منو از خودش جدا کرد و با تعجب به همه چی نگاه میکرد نگاهم به گل و یه جعبه پاپیون زده افتاد بی اختیار اشکام ریخت.

تا اومدم چیزی بگم سیلی محکمی توی صورتم زد و با خشم و نا امیدی که از چشاش موج میزد فقط یه جمله گفت

+ خیلی بی لیاقتی

به پاش افتادم و برام مهم نبود کسی منو در این وضع میبینه اما اون با لگد منو از خودش جدا کرد و رفتنشو تماشا کردم و اسمشو فریاد زدم.

سه روز از اون مهمونی میگذشت هر ثانیه آرزو میکردم زمان به عقب برمیگشت و به اونجا نمیرفتم همون شب منو از همه جا دور انداخته و بلاک کرده بود.

وقتی با چت های پاک شده و last seen a long time ago مواجه شدم دنیا روی سرم خراب شد.

اون رفته بود

توی این سه روز فقط کارم این شده بود به هر نحوی از هر طریقی ازش عذرخواهی کنم.

از نوشتن نامه و بردن به شرکتش تا پیام هایی که امیدوار بودم توی بلک لیست نباشم و بخونه.من بزرگترین اشتباه زندگیمو کردم اون بخاطر از دست ندادن من به خودش فشار آورده بود و من نا امیدش کردم.

وقتی به گل و تی شرت هایی که برام خریده بود نگاه میکردم دیگه اشک نمیتونست احساس منو بازگو کنه.

من اونقدر لجباز بودم که نفهمیدم دارم کیو از دست میدم کسی که حتی بودنش منو زنده نگه میداشت.

هر روز عصر با چشمای پف کرده و صورت بی آرایش به سرکار میرفتم الهه هم اهل سرزنش کردن نبود و توی این روزا فقط اونو داشتم و میتونستم باهاش کمی حرف بزنم

الهه : نگین چرا نمیری ببینیش
- دیگه منو نمیخواد الهه
الهه : شاید فقط عصبانیه
- اون هیچوقت منو بلاک نمیکرد و دور نمینداخت
الهه : تقصیر منم هست
- تو چرا
الهه : نباید میذاشتم اونجوری بشه

الهه هم اشک توی چشاش جمع شد و منم بغلش کردم

- تقصیر تو نیست عزیزم

یک بار دیگه هم رفتنشو تجربه کرده بودم اما این اولین باری بود که دلیل رفتنش من بودم هر روزی که از خواب بیدار میشدم به خودم فحش میدادم و دنبال راهی برای درست کردنش بودم.

...Where stories live. Discover now