صندلی خالی

8.8K 99 8
                                    

#پارت74
روی زیرانداز دراز کشیده بودم دستام زیر سرم و چشام بسته به صدای طبیعت گوش میدادم چشامو باز کردم نگاهی به پشت سرم انداختم ارباب روی یه سنگ نشسته بود و فکر میکرد دوباره به حالت قبل برگشتم طولی نکشید که یهو آب سرد روی صورتم ریخت جیغ کشیدم و سریع بلند شدم ارباب بالای سرم بود که بطری رو از آبراهه پر کرده بود و به من نگاه میکرد میخندید منم آب روی صورتمو پاک نکردم همونجوری بهش نگاه کردم و خندیدم اونم روی زیرانداز اومد و کنار من دراز کشید نشسته بودم و نگاهش میکردم

- آقا
+ بله
- این همه خاطره برام میسازین اگه یه روزی ولم کنین میمیرم
+ حالا کی گفته میخوام ولت کنم
- نمیدونم همیشه ازین فکر فرار میکنم
+ هیچکس جدایی نمیخواد اما بوجود میاد بخوای نخوای
- من نمیخوام آقا من نمیتونم بدون شما
+ نگین میدونی من شبیه چیم
- شبیه چی آقا
+ من یه مسافرم که توی یه اتوبوس نشسته صندلی کنارم خالیه فقط میرم و میرم هیچ ایستگاه و مقصدی ندارم تو سوار این اتوبوس شدی اولش حتی میترسیدی کنار من بشینی اما کم کم فهمیدی من همونی هستم که همیشه توی ذهنت داشتی همونی که میخواستی اونقدر کنار من بهت خوش میگذره که نمیدونی من هیچ مقصدی ندارم و پیاده نمیشم اما تو باید پیاده شی ولی وقتی موقعش برسه نمیتونی دل بکنی
- آقا من هیچوقت پیاده نمیشم هیچوقت صندلی کنارتون رو خالی نمیکنم

نگاهی بهم کرد چشاش تضادی از آرامش و پریشونی بود گفتن این جملاتش منو لرزوند دلم میخواست توی چشاش نگاه کنم و بگم هیچوقت از اون اتوبوس لعنتی پیاده نمیشم.
نگاهی به ساعتش کرد گفت وقت رفتنه و من یه خاطره دیگه ازش داشتم بیشتر از اینکه دل کندن از اون منظره زیبا سخت باشه تموم شدن لحظاتی بود که برام مثل یه رویا بود اولین باری که دیدمش فکر نمیکردم یه روزی اینجا در این لحظه عاشقش باشم.بلند شدیم من وسایلو جمع میکردم ارباب ایستاده و منتظر من بود یهو تمام وسایل رو روی زمین گذاشتم به سمتش دویدم و محکم بغلش کردم دستاش باز و انگار غافلگیر شده بود بعد از چند ثانیه منو گرفت.
به سمت پایین رفتیم کمی از ظهر گذشته بود هوا گرم تر شده بود اما اونجا هنوز خنکی خودشو داشت به ماشین رسیدیم سوار شدیم و به جاده زدیم توی راه شیشه ماشین رو پایین دادم و دستمو بیرون بردم باد از لای انگشتام رد میشد و به تمام چیزایی فکر میکردم که قراره اتفاق بیفته شایدم نیفته خودمو توی آینه بغل دیدم شالم افتاده بود و موهام توی باد تکون میخورد وسط راه از خستگی زیاد دیگه نتونستم چشامو باز نگه دارم آروم بسته شد و به خواب رفتم.با قرار گرفتن کف دست ارباب روی صورتم بیدار شدم

+ رسیدیم
- خونه ماس ارباب؟
+ آره
- امروز بهترین روز عمرم بود آقا
+ شب سر کارت دیر نکنی
- چشم ارباب

توی خونه یکم از ناهار ظهر رو خوردم به حموم رفتم و بعد از حموم روی تخت افتادم و منتظر رسیدن ساعت کارم شدم.وقتی وارد فست فود شدم رویا رو ندیدم از الناز علتشو پرسیدم و اونم خبر نداشت باهاش تماس گرفتم اما گوشی رو جواب نمیداد به دفتر رفتم و تمام کارهای عقب افتاده رو انجام دادم دوباره با رویا تماس گرفتم که بالاخره جواب داد اما خودش نبود خواهرش با حالت گریه و نگرانی گفت که تصادف کرده و توی بیمارستان بستری شده با شنیدنش یهو از جام پریدم و کلی سوال ازش کردم تا اوضاعشو و اسم بیمارستانشو بفهمم بعد از تماس به پایین رفتم و قضیه رو به الناز گفتم اونم از ناراحتی گریه ش گرفت.هممون نگرانش بودیم تا فرصتی گیر میاوردیم به شماره خواهرش زنگ میزدیم و جویای حالش میشدیم منم به خاطر غیبت رویا مجبور بودم توی لحظات شلوغی به عنوان صندوقدار بشینم.
هیچ کودوم از ما خنده به لبمون نمیومد کارمونو میکردیم اما همه فکرمون پیش رویا بود حتی منی که تازه به اونجا رفته بودم توی این مدت کوتاه به بودنش و حرفاش عادت کرده بودم اون شب به پایان رسید منم مثل همیشه حساب ها رو وارد سیستم کردم و با الناز سوار ماشین شدم قرار شد فردا الناز دنبال من بیاد و باهم به دیدن رویا بریم به خونه که رسیدم به ارباب پیام دادم و اتفاقی که افتاده رو بهش گفتم حتی مامانم هم از قیافه درهم من به اینکه یه اتفاقی افتاده پی برد.
صبح با تماس الناز به بیرون از خونه رفتم و باهم به سمت بیمارستان حرکت کردیم واردش که شدیم با گفتن اسم و فامیلش محل بستریشو فهمیدیم وقتی به اتاقش رسیدیم تموم خونوادش اونجا بودن خود رویا با دیدن ما اشکش ریخت و الناز اونو بغل کرد وضعیت خوبی نداشت یه دست و یه پاش شکسته بود و یکی دو جای دیگه بدنش حسابی زخمی شده بود این یعنی تا یه مدت طولانی از کار کردن خبری نبودبا کمی شوخی و خنده روحیه شو عوض کردیم و اون هم با درد شدیدی که داشت هم پای ما میخندید.
با اطلاع آقای سلیمانی تصمیم بر این گرفته شد که یه صندوقدار جدید استخدام کنن تا هر چه سریعتر به روند قبلی کار برگردیم.

...Where stories live. Discover now