خانم مدیر

4.5K 74 8
                                    

#پارت175
جلو رفتم هرکی سلام میکرد با یه لبخند مصنوعی جوابشو میدادم چهره پر از ترس منو فقط یه نفر میتونس بفهمه بهش نزدیک شدم اونقدر نزدیک که بوی عطرش به مشامم رسید بخاطر هوای سرد کاپشن مشکی چرمی پوشیده بود و زیرش همون بافتی که من براش خریده بودم.

دستشو از روی میز برداشت جلوم ایستاد اولین چیزی که به چشمم اومد صورت تراشیده و صاف و خط فکش بود لبه مانتومو گرفت و مرتبش کرد

+ سلام خانوم مدیر
- سلام مسعود خوبی؟ بابت امروز ببخ....
+ هیسسسس

نوک انگشتشو روی لبام گذاشت و اجازه حرف بیشتر بهم نداد منم فقط توی چشاش نگاه میکردم و حس میکردم بقیه دارن تماشامون میکنن وقتی انگشتشو برداشت به خودم جرات دادم دوباره حرف بزنم پشت سرش الهه و اناز حواسشون نبود اما صدای مارو میشنیدن

- عشقم بریم توی دفترم
+ بله حتما خانوم مدیر

جلوتر قدم برداشتم و از پله ها بالا رفتم ارباب پشت سر من میومد درو باز کردم و منتظر شدم اونم بیاد پشت سرش درو بستم روی مبل نشست و منم دقیقا مبل روبروش نشستم

- آقا منو ببخشین توروخدا
+ امروز خوش گذشت؟
- مامانم خوشحال شد ولی من دوس داستم شما اونجا باشین
+ بار اول که گفتی بهت گفتم نمیام خیلی اصرار کردی قبول کردم از کارم زدم تا بریم اونجا اما چی شد؟؟
- وااای آقا اصن نمیدونم چی شد بخدا هرکاری کردم نشد

کیفمو از روی میز به طرف خودش کشید چیزی از توی جیبش داخل کیفم گذاشت و دوباره به سمتم هول داد لبه کیف رو باز کردم داخلش پلاگ خودم بود خیلی وقت بود ندیده بودمش یاد در نیمه باز کمد توی خونه افتادم و حالا علتشو فهمیدم هم دلم براش تنگ شده بود هم از دردش تمام بدنم لرزید

+ وقتی من رفتم انجامش بده
- چشم آقا

از جاش بلند شد و بیرون رفت منم پشت سرش کیفمو برداشتم و پایین اومدیم ارباب از الهه و الناز خدافظی کرد

- مرسی که اومدی مراقب خودت باش
+ تو خیلی مراقب خودت باش خیلی

این جمله رو جوری گفت که آب دهنمو قورت دادم و مات و مبهوت نگاهش کردم.
اون رفت منم با کیفم به دستشویی رفتم درو قفل کردم کیفمو روی سنگ آینه گذاشتم خودمو توش دیدم  از آخرین باری که این کارو کردم زمان زیادی میگذشت نفس عمیقی بیرون دادم.

شلوار و شورتمو پایین کشیدم پلاگ رو از توی کیفم درآوردم توی دهنم آب زیادی جمع کردم و پلاگ رو داخل دهنم بردم چند دور توی دهنم چرخوندم و با زبونم خیسش کردم وقتی بیرون آوردمش چند قطره از آب دهنم ازش میچکید.

روی سنگ خم شدم با یه دستم لای با.سنمو باز کردم و نوک پلاگ رو روی سوراخم گذاشتم و با خیسی اون کمی مالوندمش این کارم به شدت تحریکم کرد و خیسی لای پام هم اضافه شد.

...Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt