ناشناس

2.7K 70 13
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت321

جلوی شرکت بهش زنگ زدم اونم درارو برام باز کرد و به بالا رفتم یه شلوار و پیرهن مشکی که آستیناش بالا زده و یقه ش باز بود دیدنش توی این تیپ حسابی منو به وجد میاورد جلوتر رفتم پوشه و فلش مموری رو بهش دادم و نگاهی به میز پشت سرش انداختم چیزایی که دیدم ترسم رو چندین برابر کرد و کلی سوال توی ذهنم ایجاد شد.

روی میز یه کمربند یه شمع دوتا بست پلاستیکی و یه تاس بازی قرار داشت دلیل وجود کمربند و شمع رو میدونستم اما تاس بازی برام جدید و ناشناس بود.

فلش رو به سیستم وصل کرد و منم پشت سرش ایستادم و با اینکه چندین بار فایل هارو بررسی کرده بودم بازم از اینکه اشتباهی انجام داده باشم میترسیدم.

چند دقیقه ای سیستم و کاغذهارو چک کرد و انگار من کارم رو درست انجام داده بودم. از جاش بلند شد منم عقب تر رفتم و بهش خیره بودم

+ این دفعه گند نزدی
- بله چند بار چکش کردم
+ اون دوتا پسر از کجا دنبالت کرده بودن؟
- از خیابون با ماشین بودم تعقیبم کرده بودن
+ دیگه نیومدن؟
- با اون حرف و رفتار شما منم بودم دیگه پیدام نمیشد

ساعت مچی طلایی رنگشو از دستش باز کرد و روی میز گذاشت هیچوقت جز دو سه تا ساعت چیز دیگه ای توی دست و مچش ندیدم برعکس من که انواع حلقه و دستبند و گردنبند داشتم اون علاقه ای به این چیزا نداشت.

تاس روی میز رو برداشت لای دوتا انگشتش چرخوند و نگاهی با پوزخندی از روی بدجنسی تحویلم داد

+ حتما با خودت گفتی این تاس برای چیه
- بله آقا خیلی کنجکاوم
+ این تاس درد و لذت تورو تعیین میکنه همه چی فقط به شانست بستگی داره خوش شانس باشی چیزی که دوس داری ( اشاره به شمع ) رو بدست میاری بدشانس باشی با کبودی و سیاهی اینجارو ترک میکنی

کاملا لال شده بودم آب دهنمو قورت دادم تمام ذهنم به اون تاس و اعداد روش متمرکز شده بود من هر دو رو دوست داشتم هرچیزی که اون به من میداد رو دوست داشتم اما نمیتونستم منکر علاقم به شمع بشم.

وسایلشو از روی میز برداشت و روی میز رو کاملا خالی کرد و انگشت اشارشو به معنی لخت شدن چرخوند

کفشای پاشنه دارمو با دست از پام بیرون کشیدم اینجوری قدم تا نصف صورتش رسید و با اینکه ترسیده بودم اما کاری کردم که از این صحنه لذت ببره.

شالمو از روی سرم درآوردم و موهای کوتاهمو به بغل سرم هدایت کردم مانتوم دکمه ای نداشت و از توی تنم بیرون کشیدم و موقع باز کردن دکمه های شلوارم لب پایینمو گاز گرفتم و انگشتامو بغل شلوارم گذاشتم و ذره ذره از هر طرف پایین کشیدم.

به صورتش دقت کردم انگار کاملا تحریک شده بود اینو از بالا و پایین رفتن سیب گلوش موقع قورت دادن آب دهنش فهمیدم.

...Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang