خواستگاری

2.6K 70 21
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت373

مشغول بحث با رکسانا بودم که ارباب زنگ زد گوشیو برداشتم

+ حالت خوبه؟
- آره خوبم فقط یکم درد دارم که خوب میشم
+ آدرس خونه رکسانا رو بفرست اگه مشکلی نداره میخوام بیام اونجا

با اشاره به رکسانا فهموندم که اون میتونه اینجا بیاد رکسانا هم تایید کرد آدرس رو براش فرستادم و توی دلم ترسی رخنه کرد رکسانا هم مثل من کمی جا خورد و ترسید اما هردو فقط به همدیگه خیره شدیم.

رکسانا داخل خونه رو سریع مرتب و به اتاق رفت و لباسشو عوض کرد منم جلوی آینه اتاقش رژ زدم
رکسانا : نگین بهش بگی ازت عذرخواهی کردم

- باشه خب چرا میترسی
رکسانا : نمیدونم فقط توروخدا بگو

خنده ای کردم و از اتاق بیرون رفتم.

بعد از حدود چهل دقیقه صدای زنگ گوشیم نشون از اومدن ارباب میداد به سرعت جواب دادم و درو براش باز کردم.

وقتی وارد شد که رکسانا هنوز توی اتاق بود چشاشو ریز و به من خیره شد.

صورتشو نزدیک صورتم کرد من به این خیال که شاید قصد بوسیدنمو داره صورتش کامل به کنار صورتم چسبید

+ مشروب خوردی
- اممم نه ینی آره ینی خیلی کم
+ هوم

هول شده بودم و نمیدونستم چی جواب بدم

- یکم درد داشتم برای همین خواستم حواسم پرت شه
+ رکسانا کجاست
- توی اتاقه الان میاد بیرون

همون لحظه رکسانا با چهره و تیپ متفاوتی از اتاق بیرون اومد و با ارباب سلام و احوال پرسی کرد.

ارباب روی مبل نشست و منم کنارش به اون تقریبا چسبیدم رکسانا مبل روبروی ما با خجالت و ترس به ارباب نگاه کرد و ارباب هم رو به من اونو خطاب قرار داد

+ عاقبت کارشو بهش نشون دادی؟
- بله
رکسانا : من از نگین عذرخواهی کردم از توام مسعود عذر میخوام منو تو آشنایی قبلی داریم واقعا نمیخواستم ناراحتت کنم
+ دوست پسری که عکسشو برام میفرستادی و ازش تعریف میکردی کجاس
رکسانا : ازش نپرس نابودم کرد
+ یادته همون موقع بهت گفتم این آدم به درد تو نمیخوره تو چی به من گفتی

رکسانا سرشو پایین انداخت و آروم حرف زد

رکسانا : گفتم تو حسودیت میشه گفتم نمیخوای خوشحالی منو بببنی

ارباب پوزخندی زد و پشتشو به مبل تکیه داد

+ بهت گفتم زمان همه چیو مشخص میکنه حالا هم اینجاییم
- رکسانا تو قبلا با مسعود خیلی حرف زدی بخدا میکشمت
رکسانا : عشقم اون موقع تو نبودی مسعود هم تنها کسی بود که از زندگی من خبر داشت
ارباب بحث مشروب خوردن ما رو پیش کشید
+ بوی الکل از سر و روتون میباره چرا جمعش کردین
رکسانا : نگین خانم گفتن
- من؟؟؟ تو سریع جمع کردی من گفتم فقط مرتب کن
+ حالا اگه چیزی باقی گذاشتین بیارین
رکسانا : من تا یه هفته اینجا ذخیره دارم خیالت راحت

...Donde viven las historias. Descúbrelo ahora