رکسانا

2.4K 70 42
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت359

وقتی به خونه رسیدم یه جفت کفش جدید دخترونه جلوی درمون توجهمو جلب کرد آروم کلید رو وارد قفل کردم و وارد شدم.

مبینا روی مبل نشسته بود و مامانم با حالت نگران به من نگاه کرد به هردو نفرشون سلام کردم و مبینا سریع سر جاش ایستاد و توی چهره ش ترس دیده میشد.

جلوتر رفتم مامانم مچ دستمو محکم گرفت و روی مبل نشوند

- عه مامان چیکار میکنی؟؟
مامان : این دوستت چی میگه؟
- چی میگه چی شده
مامان : مسعود تورو کتک میزنه؟ دست بزن داره؟؟
- وااا چی میگی مامان این چرت و پرتا چیه
مامان : این دوستت میگه وقتایی که عصبانی میشه هیچی نمیفهمه
- این دوستم غلط کرده تو با چه رویی پاشدی اومدی اینجا
مبینا : من فقط اومدم کمکت کنم
- من کمک تورو نمیخوام گمشو برو بیرون
مامان : چی میگی نگین این حرفا چیه
- این دوستم از جای دیگه لجش گرفته از جایی که من محلش نمیذارم و آدم حسابش نمیکنم هرچقدرم قدیم به فکرش بودم بی لیاقتی خودشو نشون داد

از روی مبل بلند شدم و بازوی مبینا رو گرفتم به سمت اتاقم بردم و به داخل اتاق پرتش کردم.
از مامانم خواهش کردم تا مارو تنها بذاره اونم کنجکاو تر از همیشه وقتی عصبانیت منو دید کوتاه اومد.

توی اتاق به شدت عصبانی بودم جوری که دلم میخواست مبینا رو با دستام خفه کنم و جون دادنشو نگاه کنم

- اینجا چه غلطی میکنی؟؟؟
مبینا : نگین آروم باش
- فکر کن آرومم زر بزن
مبینا : من حس کردم فقط خونوادت باید واقعیتو بدونن چون تو بهشون نمیگی چون عشق کورت کرده کرت کرده نمیبینی نمیشنوی
- زر مفت نزن زندگی خودمه اصلا دوس دارم گوه بزنم توش به تو چه ربطی داره
مبینا : خب من دوستت دارم
- ببند دهنتو حالم ازین جمله وقتی تو میگی بهم میخوره
مبینا : رفتارای مسعود روت تاثیر گذاشته بد دهن و عصبی شدی
- اولا مسعود نه آقا مسعود دوما عاشق اینم اون روم تاثیر بذاره سوما میدونی اگه بفهمه چه بلایی سرت میاره؟؟ مگه نمیگی دست بزن داره مگه نمیگی روانیه ؟؟

لبمو کنار گوشش بردم و آروم حرف زدم

- پس مراقب باش چون اگه بهش بگم چه غلطی کردی از سایه خودتم باید بترسی

آب دهنشو قورت داد و سرمای تنشو از همون فاصله حس کردم.
روی صندلی نشستم و با اخم توام با غرور نگاهش کردم اون با ترس به چشمام خیره شد

مبینا : تو که بهش نمیگی درسته؟
- اگه پاتو از گلیمت درازتر کنی مجبورم بگم
مبینا : جفتتون دیوونه این تو ازون بدتری
- آره دیوونه ام حتی نمیتونی تصور کنی چجوری دیوونه ام

بدون حرفی از اتاق بیرون رفت صدای مامانم که اصرار کرد بمونه رو شنیدم اما اون به سرعت از خونه خارج شد.

...Where stories live. Discover now