نقاب

2.1K 78 14
                                    

❌واحــد شمــاره هشــت❌:
#پارت396

توی پذیرایی روی مبل نشسته بودم و لیوان چای دارچین توی دستم بود و بو میکشیدم.

تلفن خونشون زنگ خورد مامان ارباب به سمتش رفت و بعد از احوال پرسی فهمیدم که مامانم زنگ زده یهو حال بدی بهم دست داد و نگران شدم.

چند لحظه بعد مامان ارباب جمله ای گفت که من سرمو از خجالت و عصبانیت پایین انداختم
مامان ارباب : ما قرار نیست نگین جانو از شما بدزدیم خودش اومده خودشم میتونه به خونه برگرده

مامان ارباب : از مسعود میترسه؟؟؟

من ناخودآگاه از جام بلند شدم تا به سمت تلفن برم که ارباب دستمو گرفت و صورتمو به طرفش برگردوندم

+ تو دخالت نکن

به حرف ارباب گوش دادم و سر جام نشستم اما توی دلم غوغایی بود هیچوقت فکر نمیکردم مامانم چنین رفتاری نشون بده.

مامان ارباب با آرامش سعی در آروم کردن مامانم داشت که موفق هم بود ارباب هم منو به اتاق برد تا بتونیم حرف بزنیم

- چقدر مامانت خوب صحبت کرد
+ برای همین گفتم دخالت نکن مامان من میدونه چی بگه
- واقعا نمیدونم مامانم چرا اینجوری شده اصلا همچین رفتارایی نداشت
+ از یه طرف باید بهش حق بدی تو تنها دخترشی هیچکس رو به اندازه تو دوست نداره نمیخواد بعدا با پشیمونی برگردی خونه
- خب من که پشیمون نمیشم
+ اون که مثل تو مطمئن نیست فقط واکنش نشون میده
- خب باید چیکار کنم
+ گفتم که یه مدت باید فقط همراه با خونواده ها همدیگرو ببینیم
- خب من...
+ بگو چشم حرفی نشنوم
- چشم

وقتی مامان ارباب تلفن رو قطع کرد پیشش رفتم و عذرخواهی کردم

مامان ارباب : عذرخواهی چرا عزیزم؟ منم جای مامانت بودم نگران میشدم من همین الان هم نگران مسعودم و این اصلا چیز عجیبی نیست

دستشو روی بازوم گذاشت و نوازشم کرد و با لبخند حرف زد

مامان ارباب : باید خدارو شکر کنی همچین مادری داری چون تربیت اون بوده که تو الان اینجوری عاشقانه مسعود رو میخوای و براش فداکاری میکنی

حرفاش آرومم کرد و وقتی بهشون فکر کردم فهمیدم چیزی جز حقیقت نیست و فرار من از صحبت با مامانم همه چیو خراب میکنه.

ارباب روی تخت دراز کشیده بود و من لبه تخت نگاهش میکردم

- من باید برم با مامانم حرف بزنم
+ تازگیا هیجانی عمل میکنی
- آره خودمم فهمیدم
+ یکم اینجا باش آروم که شدی خودم میبرمت
- بابام رو چیکار کنم برای تصادف و ماشین
+ پیش میاد دیگه
- چه روزای بدی رو میگذرونم
+ بدترش اینه اگه یکم دیگه کنار گوش من ناله کنی میکشمت
- وای ببخشید اصلا نمیدونم چمه آروم و قرار ندارم انگار هیچی سر جای خودش نیست
+ تو منو داری پس نگران چی هستی
- میشه بیام بغلت؟

...Onde histórias criam vida. Descubra agora