part 16

638 160 98
                                    

چهار روز از آخرین باری که فلیکس رو توی سینما دیده بود میگذشت و بعد از اون اتفاق هربار که به پسر لاغر اندام زنگ میزد جوابی نمیگرفت!

به نظر میرسید فلیکس تصمیم به جواب دادن تماس های دوست پسر پشیمونش نداره و این کریستوفر رو هر دقیقه بیتاب تر میکرد!

مرد به صفحه ی تماسش که برای بار بیستم توی اون روز بی جواب مونده بود، خیره شد و آهی کشید.
- کاش حداقل میذاشتی بهت توضیح بدم!
اگر فلیکس تصمیم داشت جواب تلفنهاش رو نده کریستوفر روش دیگه ای رو برای روبرو شدن با دوست پسر ناراحتش انتخاب میکرد.

به همین دلیل بی کار نمونده بود و برای دیدن پسر به سینمایی که فلیکس رو اونجا دیده بود رفت، تا بعد از تموم شدن ساعت کار پسر باهاش روبرو بشه و همه چیز رو توضیح بده.

بعد از اون اتفاق کریستوفر به هیونجین زنگ زد و یبار دیگه از پسر عذرخواهی کرد، تا فقط مطمئن شه اونقدری که با اشتباهش به فلیکس آسیب زده به هیونجین ضربه نزده باشه!
علاوه بر اون چانگبین بارها باهاش تماس گرفته بود، اما کریستوفر حوصله‌ی صحبت کردن و روبرویی با بهترین دوستش رو نداشت. اونقدری از چانگبین عصبانی بود که نمیخواست تا چند روز حتی ببینتش. فکر فلیکس اونقدر درگیرش کرده بود که حتی برای تمرینات همیشگیش به سالن ورزشی نرفته بود و درنتیجه با چانگبینی که میخواست باهاش صحبت کنه هم روبرو نشد!

سرش رو روی فرمون ماشین گذاشت و به چشمانش برای چند دقیقه استراحت داد، اما ضربه ای که به شیشه‌ی ماشینش خورد باعث شد بلافاصله سرش رو از روی فرمون برداره.
با دیدن دختری که چهار روز پیش کنار فلیکس دیده بود سری تکون داد و بلافاصله از ماشین پیاده شد. قبل از اینکه کریس چیزی بگه دختر به حرف اومد و نیم نگاهی به داخل سینما انداخت.
+ اگه اومدی فلیکسو ببینی باید بگم سه روزه که نیومده سر کار! اینجا نمیتونی پیداش کنی!

کریستوفر دستش رو توی جیب شلوارش برد و سرش رو پایین انداخت.
- تو دوستشی؟! میشه ازت یه خواهشی کنم؟ باید باهاش صحبت کنم! باور کن من بهش خیانت نکردم، این یه سوءتفاهمه!

شویی چشمهاش رو توی کاسه چرخوند و کمی عقب رفت.
+ من نمیتونم برات کاری کنم. همونطوری که گفتم لیکس فعلا نمیاد سر کار! تو هم بهتره بیخیال بشی! چون فکر کنم حتما تا حالا یه دوست پسرِ جدید پیدا کرده!

کریستوفر با شنیدن جمله آخر دختر کنار لبش رو گزید و اخم کرد. حس میکرد بهش توهین شده.
- ولی ما هنوز بهم نزدیم. نمیتونه همچین کاری کنه. باید باهاش حرف بزنم و همه چیو توضیح بدم!

شویی شونه ای بالا انداخت. رفتارهای دختر نشون میداد که حرفهای کریس رو باور نکرده، اما مرد اون لحظه به این موضوع اهمیتی نمیداد و تنها میخواست فلیکس حرفش رو باور کنه!
+ به من ربطی نداره آقا! اگه خیلی مشتاقی که باهاش صحبت کنی برو خونه‌ش! البته وقتی حتی جواب تماساتو نمیده واضحه که دلش نمیخواد حرفاتو بشنوه!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now