جوابی از مینهو نیومد و این نگرانی پسر رو دوچندان کرد!
- چرا جواب نمیدی؟!پسر کوتاهقد از اضطراب داشت پوست انگشتانش رو میکند و هر چند ثانیه یه بار اسم دوست پسرش رو پشت تلفن تکرار میکرد.
+ آخ... لعنت بهش!
- مینهو... خوبی؟ خواهش میکنم یچیزی بگو. چیشد؟؟ تصادف کردی؟!دندونپزشک درحالی که پیشونی شکستهش رو با کف دستش فشار میداد آهی کشید و در ماشین رو باز کرد. گوشش سوت میکشید، سرش درد میکرد و داشت توی اون لحظه به این فکر میکرد که چرا کیسههای هوا باز نشده!
+ تصادف کردم... چیزی نشده، حالم خوبه. بهت زنگ میزنم. نگرانم نباش عزیزم.
- مینهو...مینهو قبل از اینکه صدای پسر رو بشنوه تماس رو قطع کرده بود، پس جواب دادن به سوالات مختلف دوست پسرش رو به وقت دیگه ای موکول کرد و از ماشینش بیرون زد.
کف دستش خونی بود و نشون میداد زخم گوشهی پیشونیش بزرگ، اما سطحیه و به کمک پزشکی نیاز داره.مطمئن بود اشتباهی نکرده و داشت درست رانندگی میکرد، اما توقف یکدفعه ای ماشین جلوییش باعث شد نتونه فاصله رو حفظ کنه و با شدت به ماشین جلوییش برخورد کرد و ماشین پشتیش هم بهش خورد!
آخرین چیز عجیبی که دیده بود ماشین قدیمی آبی رنگی بود که چند متر جلوتر چپ کرد و چند ثانیه بعد برخورد خودش با ماشین جلویی اتفاق افتاد!
وقتی بیرون اومد تازه متوجه شد درگیر یه تصادف زنجیرهای شده! ماشین آبی رنگ و رو رفته به سمت چپ منحرف شده و به لاین روبرو برخورد کرده بود، سرعت خیلی زیادش قبل از ملق زدن باعث شد ماشین پشتش هم کنترلش رو از دست بده و بهش برخورد کنه!
- آقا حالتون خوبه؟مینهو به مردی که انگار صاحب ماشین پشتی بود با دیدن خون روی پیشونی مینهو که تا شقیقهش رو خیس کرده بود از حالش میپرسید سر تکون داد. از توی شیشهی ماشینش میتونست ببینه که پوست پیشونیش به خاطر برخورد با فرمون پاره شده!
+ خوبم... یهو چیشد؟مرد جوون به دو ماشین اول که به هم برخورده بودن اشاره کرد. دودی که از کاپوت جمع شدهی ماشین آبی قدیمی بیرون میزد مینهو رو با وجود سرگیجهای که داشت به جلو رفتن تشویق کرد.
- انگار ماشین جلویی ملق زد. به پلیس و آمبولانس زنگ زدم. باید ماشینامونو بکشیم کنار.دندونپزشک برخلاف میلش برای جلو رفتن دوباره سوار ماشین شد، از بستهی دستمال کاغذی ای که بعد از تصادف از روی داشبورد پایین افتاده بود چند برگ دستمال برداشت تا خون گوشهی پیشونیش رو پاک کنه.
ماشین رو با وجود درد سرش به دنبال ماشین جلوییش کنار خیابون پارک کرد و مدارکش رو از داخل داشبورد بیرون کشید.خودش میدونست به خاطر برخوردش با ماشین جلو مقصره و به خاطر برخورد ماشین عقبی بهش رانندهی پشتی مقصره، پس به رانندهی جلوییش که آسیب زیادی به ماشینش وارد نشده بود اشاره کرد.
+ من، باید بیمه نامهمو بهتون بدم.
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...