فلیکس آب دهنش رو قورت داد و ناخودآگاه قدمی عقب رفت. میدونست با از دست دادن کنترلش بیشتر مینهو رو مشکوک میکنه، اما نمیتونست لرزشش رو کنترل کنه.
+ من با هیچکس قرار نمیذارم!
مرد بلندتر سری به نشونهی تمسخر تکون داد و دهن کجی کرد.
- به نظرت من احمقم لیکس؟
+ اگه احمق نبودی که با هان جیسونگ قرار نمیذاشتی هیونگ!جیسونگ که تا اون لحظه همچنان رو به دیوار و به سختی ایستاده بود تحمل نکرد و به سمت فلیکس برگشت. پاشنهی پای چپش که به شدت میسوخت رو روی پارکت سرد گذاشت و آخی گفت. لنگ لنگان به سمت دو برادر رفت و غر زد.
× درست حرف بزن پسرهی دردسرساز عوضی! تو منشأ تمام بلاهایی هستی که سر من اومده!دو نفر به سمت جیسونگی که پای چپش رو از سطح زمین بالاتر نگه داشته بود تا بیشتر از اون احساس سوزش نکنه برگشتن. فلیکس نگاهی خاصمانه به دوست پسر برادرش انداخت و قدمی به جیسونگی که به نظر بی دفاع میومد نزدیک شد.
+ همش زیر سر توئه، نه؟ الان احساس پیروزی میکنی که همه چیزو مثلا به مینهو گفتی؟ اما اشتباه کردی چون تو هیچی نمیدونستی و من چیزی برای قایم کردن نداشتم!جیسونگ به پسر بلندتر نزدیک شد و یقهی پلیورش رو گرفت و غرید.
× من بخاطر اینکه به توی بی لیاقت قول دادم راجع به اون مردی که اون شب داشتی باهاش جر و بحث میکردی چیزی به مینهو نگم تنبیه شدم! لیاقتت این بود که همون شب بهش همه چیزو بگم و بگم که دوست پسرت اومده جلوی در خونه!
فلیکس سرش رو جلوتر برد و در فاصلهی بسیار نزدیک به چشمهای خشمگین پسر خیره شد.
+ اون دوست پسرم نبود، همکلاسیم بود!فلیکس میتونست بالا رفتن گوشهی لب جیسونگ رو به وضوح ببینه. دوست پسر برادرش کمی عقب رفت و به مردی که بی صدا کنارشون ایستاده بود پوزخند زد.
× چرا نباید بخوای برادرت از اینکه همکلاسیت اومده اینجا با خبر بشه؟جیسونگ هر چند ثانیه سعی میکرد پای چپش رو بالا بگیره و پسر موخرمایی علیرغم اینکه میدونست جیسونگ به خاطر اون توی دردسر افتاده و تنبیه شده سکوت نکرد.
+ به تو ربطی نداره! من اشتباهی نکردم.دو پسر با شنیدن صدای سرفهی مردی که چند قدم عقبتر ایستاده بود و دست به سینه اونها رو تماشا میکرد سکوت کردن. مینهو فرصت کرد قدمی به جلو برداره و خطاب به دوست پسرش صحبت کرد.
- کی بهت گفته تنبیهت تموم شده که اومدی اینجا جیس؟!پسر کوتاهتر با یادآوری این موضوع که به خاطر عصبانیت تنبیهش رو فراموش کرده و از دیوار فاصله گرفته آهی کشید و ناله کرد.
× اما این انصاف نیست. من فقط یه قول دادم، چرا باید من تنبیه بشم؟
مرد جلو رفت و چونهی جیسونگ رو گرفت و با آرامش به چشمان دوست پسرش خیره شد.
- قرار ما توی این رابطه چی بود عزیزم؟! قوانینمون که یادت نرفته؟! تو حق نداشتی چیزیو از من مخفی کنی، مخصوصا چیزی که در مورد برادرمه! فلیکس هم بچهست و هم کم سن و سال و هم ساده، اگه کسی که داری میگی بهش آسیب میزد یا یه بلایی سرش میاورد تو گناهکار بودی، نه اون!
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...