با شنیدن صدای زنگ کوتاه تلفن که خبر از رسیدن پیام جدیدی میداد چشمهاش رو به زور باز و سرش رو به سمت کمد کوتاه کنار تختش کج کرد.
تلفن رو برداشت و پیامی که از طرف دوست پسرش فرستاده شده بود رو باز کرد و خوند.
+ "من دارم میرم سیدنی. باید گوشیمو خاموش کنم، نگران نشو!"پسر آب دهنش رو قورت داد و غرغر کرد.
+ کی گفته قراره نگران شم؟!
با وجود اینکه میدونست داره دروغ میگه به غرغرکردن ادامه داد. گوشی رو سر جای قبلش گذاشت و درحالی که خمیازه میکشید توی تخت غلتی زد. سعی کرد با بغل کردن دوبارهی عروسک بزرگ توی تختش به ادامهی خوابش برسه، اما نور سوزندهی خورشید و صدای کلاغی که همون نزدیکی درحال سر و صدا کردن بود حالا مانع تمرکز پسر شده بود.
+ اه...جای عروسک رو تغییر داد، اما باز هم فایده ای نداشت. انگار خواب به طور کامل از سرش پریده بود!
عروسک رو با پا از روی تخت به پایین هل داد و افتادنش رو تماشا کرد. درحالی که خمیازه میکشید از جا بلند شد و به سمت حمام رفت.دوش کوتاهی گرفت و حولهی کوچیک نمدار روی موهاش رو روی دستهی صندلی انداخت. هنوز از دوست پسرش که به حرفش گوش نداده و شانگهای رو ترک کرده بود دلخور بود.
از پلههای چوبی خونه پایین رفت و با مینهو که لباس رسمی به تن داشت و به تنهایی پشت میز مشغول خوردن صبحونه بود روبرو شد. صندلی کنارش خالی بود و فقط یه فنجون قهوهی نصفه روی میز قرار داشت که حدس میزد مال جیسونگ باشه.
+ صبح بخیر. پس دوست پسر مزاحمت کجاست هیونگ؟!
× اینجام!صدایی که از پشت سرش شنید باعث عقب پریدنش شد و دستش رو به خاطر هیجان و ترس یکدفعهای روی قلبش گذاشت! به عقب برگشت و به جیسونگی که پشت سرش ایستاده بود و با حالتی جدی نگاهش میکرد اخم کرد.
× این بار آخریه که بهم میگی مزاحم! قهوه؟فلیکس پشت میز نشست و به مینهو که همراه با خوردن صبحونه روزنامه میخوند رو کرد.
+ ترسوندیم، چرا اینجوری ظاهر میشی؟ قول میدم بار آخر وقتی باشه که از اینجا میری پورن استار! آره جیسونگ، ممنونم!جیسونگ برای یه لحظه احساس کرد قلبش از تپش ایستاده! فنجون قهوهی دست نخوردهی توی دستش رو جلوی فلیکس گذاشت، چند ثانیه بهش خیره شد و آب دهنش رو قورت داد.
× چی؟!فلیکس سرش رو کج کرد و فنجون پر شدهای که جیسونگ روی میز گذاشت رو به سمت خودش کشید.
+ پورن استار!نگاه ترسیدهی جیسونگ از فلیکس به مینهو منتقل شد و وقتی عکس العمل خاصی از مرد ندید نفس عمیقی کشید.
× من... منظورتو... نمیفهمم! راجع به چی حرف میزنی؟!نمیدونست فلیکس از کجا متوجه صحبت پسر موبلوند با کارگردان فیلم بزرگسالان شده، اما حدس میزد ممکنه پسر لاغراندام به خاطر تلافی کار جیسونگ سر وسایلش رفته و از این موضوع با خبر شده باشه!
به خودش بابت اینکه کارت ویزیت مرد رو جایی مخفی نکرده بود ناسزا گفت.
+ راجع به فیلمای جذابی که ازتون تو سایتای پورن آپلود شد حرف میزنم! امروز خیلی سرحال نیستی؟! چرا رنگت پریده؟!
- لی یونگبوک!
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...