نمیدونست چند ثانیه از پخش ویدیو گذشته بود که بالاخره تونست قطعش کنه، اما بلافاصله بعد از بلند کردن سرش با قیافهی متعجب زن و مرد که به تنها پسرشون نگاه میکردن مواجه شد!
× کریس، اون چی بود؟!مرد گلوش رو صاف کرد و نگاهش رو بین پدر و مادر متعجبش گردوند. اونقدر دستپاچه شده بود که نمیدونست چی بگه و بعد از تعلل چند ثانیه ای به نزدیک ترین دست آویزی که به ذهنش رسید چنگ زد!
- چانگ... چانگبین... یچیزی فرستاده... تا سر بسرم... بذاره!خودش هم فهمید دستپاچگیش باعث شده صداش بلرزه! لبهای زن به شکل خط دراومد و خودش رو کنار پسرش جا داد.
+ هنوزم با هم صمیمی این؟ خیلی عجیبه که بعد این همه سال هنوز با هم دوستین!مرد کرهای که به نظر میرسید قانع شده به تبعیت از همسرش روی مبل نشست و دستش رو توی ظرف شیرینی های بادامی برد.
کریستوفر نفسی از سر آسودگی کشید و زیر لب به خودش بابت باز کردن ویدیوی فلیکس ناسزا گفت. نمیدونست چطور یهو بهانهای مثل چانگبین پیدا کرده تا تمام تقصیرها رو گردنش بندازه، اما از اینکه همچین دوستی داشت برای اولین بار خوشحال بود!
× شوخیای پسرا بدتر ازینم میشه، مگه نه؟!کریس به پدرش که نیشخند میزد خندید و سرتکون داد.
+ هنوز باورم نمیشه که با سو چانگبین دوست شدی! تو ازش متنفر بودی چان!مدیر مدرسه با یادآوری دوران دبیرستان و اتفاقات ناخوشآیند و مسخرهای که پشت سرگذاشته بود اخم کرد. مادرش حق داشت، دیدارهای اولیهی دو پسر کرهای توی دبیرستان چینی خیلی خوب و طبق انتظار پیش نرفته بود و باعث شده بود کریستوفر به شدت از هم گروهی دردسرساز و محبوب درس جغرافیاش متنفر باشه، اما طولی نکشید که چانگبین راه خودش رو به قلبش پیدا کرد و موفق شد جایگاهش رو از هم گروهی منزجر کننده به بهترین دوست کریستوفر تغییر بده!
- اونقدرا هم ازش بدم نمیومد!زن زیرچشمی به شوهرش که یکی یکی شیرینی های بادامی رو از توی ظرف برمیداشت و میخورد نگاه کرد و خندید.
+ خیلی بدت میومد. واقعا یادت نمیاد؟ هرروزی که از مدرسه میومدی خونه راجع بهش غر میزدی و دعا میکردی دیگه هیچوقت تو مدرسه نبینیش!کریس هر لحظه انتظار تشر دوبارهی مادرش به پدرش رو به خاطر شیرینی ها داشت! سرش رو به چپ و راست تکون داد تا حواسش رو جمع کنه، اما هنوز فکرش پیش پسر توی تلفن همراهش که با بی شرمی پاهای سفیدش رو روی تخت باز کرده بود و با ویبراتور اشنایی که کریستوفر قبلا دیده بود خودارضایی میکرد بود!
تماشای چند ثانیهای ویدیو برای تحریک شدن مرد کافی نبود، اما کریس نمیتونست حواسش رو جمع کنه! از طرفی به شدت از پسر لاغر اندام عصبی بود و از طرف دیگه نمیتونست منکر اینکه از فرستاده شدن همچین هدیهای از طرف دوست پسرش خوشحال شده بشه!
دوباره سرش رو به چپ و راست تکون داد و متوجه شد مدت زیادی رو درحال زل زدن به چهرهی مادرش بوده!
- چی... چی گفتید مامان؟
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...