قیافهی سونگمین مثل سه روز پیش مینهو و دوست پسرش شده بود. باید میفهمید وقتی لی مینهو اینقدر باهاش ملایمه دلیل دیگه ای نداره!
- چرا بهم نگفته بودید؟مینهو در رو پشت سر سونگمین بست و با قدمهایی آهسته جلو رفت، انگار نمیدونست چرا اصلا داره توی خونه میره.
+ از کجا باید پیدات میکردم؟سونگمین نرسیده به نشیمن ایستاد و به سمت مینهو برگشت. جیسونگ هنوز هم چند قدم عقب ایستاده بود.
- چند روزه تصادف کرده؟ حالش خوبه؟ کدوم بیمارستان؟مرد دندونپزشک دستش رو پشت کمر سونگمین گذاشت تا به جلو رفتن تشویقش کنه.
+ سه روز، هنوز تو کماست. به سرش ضربه خورده، عمل شده.
پسر مویاسی جلوتر رفت تا از تماس دست مینهو به کمرش جلوگیری کنه. حالا روی دستهی مبل نشسته بود، چون هنوز حس میکرد توی خلا گیر کرده. حس میکرد بی حسه و هنوز نتونسته عمق اتفاق رو درک کنه!
- کامل بیهوشه؟ سطح هوشیاریش چجوریه؟ گفتی... دوست پسرش خبر داره؟مینهو نمیدونست اصلا سونگمین میتونه توضیحاتش رو بفهمه یا نه! اما توضیح داد.
+ حرکتای تکراری و کلیشه ای بدنشو داره. گوشهی چشمش به درد واکنش نشون میده، ولی بی هوشه. سطح هوشیاریش پنجه. آره. خبر داره.سونگمین نفسی از سر آسودگی کشید. نمیدونست توضیحات مینهو نشونهی مثبتیه یا نه، اما حس میکرد چیز بدی نیست!
- یعنی حتی دوست پسرشم خبر داشته، ولی من نه؟!
مینهو داشت کم کم از سوالهای سونگمین عصبی میشد. همون جایی که بود ایستاد و به پسر تشر زد.
+ ببخشید! یادم نبود باید به جناب کیم زودتر از همه خبر بدم!پسر مویاسی به سمت مینهو برگشت و غرولند کرد.
- چرا اصلا اومدم تو وقتی فلیکس نیست؟! کدوم بیمارستانه؟ میتونیم بریم داخل؟ میتونم ببینمش؟دندونپزشک بلند شدن سونگمین و رفتنش به سمت در رو تماشا کرد و جواب داد. دوست داشت خودش هم همراه سونگمین بره، اما چون باید منتظر رسیدن پدر و مادرش میموند ترجیح داد فعلا صبر کنه و توی خونه بمونه.
+ لینگ جیان. فقط منو راه دادن تو، در حد بیست دقیقه بیشتر نمیذارن بمونم. حتی دوست پسرشو به زور راه دادن. بهت لباس مخصوص میدن موقع رفتن بپوشی، الان میخوای بری؟سونگمین که به آستانهی در رسیده بود سری تکون داد و در منزل رو باز کرد.
- میرم دنبال شویی، باید بهش خبر بدیم. حداقل میتونم تلاشمو کنم.به همون سرعتی که اومده بود محو شد و مینهو و جیسونگ رو توی سکوت مرگ آور خونه تنها گذاشت.
- بدن فلیکس حرکت میکنه؟
جیسونگ که هنوز کنار دیوار ایستاده بود پرسید و مرد بزرگتر سر تکون داد.
+ تکونای خفیف، پرش انگشت دست یا پا...جیسونگ مینهو رو که به سمت راهپله ها رفت و روی پلهی اول نشست با نگاه دنبال کرد.
- این بده یا خوب؟
+ هرچقدر که تکون کمتر باشه سطح هوشیاریش پایین تر میاد. همون حرکتای کوچیکم امیدواریه.
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...